دوگانگي سياست روسيه در قضيه استقلال اوستياي جنوبي و كوزوو

دوگانگي سياست روسيه در قضيه استقلال اوستياي جنوبي و كوزوو

مقاله حاضر در پاسخ به اين سئوال كه چه كنش ها و پويش هاي بين المللي در حوزه پيراموني روسيه، دگرگوني رويكردهاي سياسي و امنيتي اين كشور را در حیاط خلوت خود دامن زده است، در تشريح و تبيين دلايل و ريشه هاي يكسان قلمداد كردن تحولات اوستياي جنوبي و كوزوو از جانب روسيه، بر اين نكته تاكيد مي نمايد كه استقلال كوزوو از صربستان به انگيزه احياي نفوذ روسيه در مناطق سنتي اين كشور دامن زده است.

دكتر حسین احمدی[1]

مسعود رضائـي[2]

 

چكيـده

مقاله حاضر در پاسخ به اين سئوال كه چه كنش­ها و پويش­هاي بين­المللي در حوزه پيراموني روسيه، دگرگوني رويكردهاي سياسي و امنيتي اين كشور را در حیاط خلوت خود دامن زده است، در تشريح و تبيين دلايل و ريشه­هاي يكسان قلمداد كردن تحولات اوستياي جنوبي و كوزوو از جانب روسيه، بر اين نكته تاكيد مي­نمايد كه استقلال كوزوو از صربستان به انگيزه احياي نفوذ روسيه در مناطق سنتي اين كشور دامن زده است. مخالفت روسيه با استقلال كوزوو را مي­توان مخالفت با محصور شدن آن درمرزهاي جغرافيائي خود و به بازي نگرفتن اين كشور در مديريت امور بين­الملل دانست. روسيه جذب كشورهاي حاضر در حوزة نفوذ سنتي خود از سوي آمريكا و كشورهاي اروپائي در نهادهاي غربي چون ناتو و اتحاديه اروپا را به نحوي ايجاد مانع در مسير تحقق آرمان قدرت بزرگ خود و پيگيري سياست «دربرگيري» اين كشور از سوي غرب در قالبي جديد مي­داند. از همين رو نيز مسكو براي توجيه حمله خود به گرجستان در ماه  اوت 2008 تلاش كرده است تا مداخله نظامي ناتو براي متوقف ساختن پاكسازي نژادي آلباني­هاي كوزوو را مشابه اقدامات خود در خاك گرجستان توجیه نمايد. از اين­رو در اين مقاله به گونه­اي توصيفي و تحليلي ابعاد و جوانب اين ديدگاه نزد روسيه در قضيه فوق مورد و اکاوي و نقد و بررسي قرار مي­گيرد.

واژگان كليدي: روسيه، اوستياي جنوبي، كوزوو، جدائي­طلبي، حقوق بين­الملل

 

 

 

 

 

مقدمـه

در سياست خارجي و شعاع عملياتي دولت­ها، معمولاً دو وضعيت تداوم و تغيير وجود دارد؛ اما در برخي دولت­ها طي دوره­اي خاص، شاهد تغييرات و نوسانات گسترده­اي در اين خصوص هستيم؛ به­طوري­كه اين نوسانات نوعي سردرگمي و ابهام را به اذهان متبادر مي­كند. تحولات ساختاري در پي فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، منجر به ظهور كشورهايي از جمله روسيه با خصوصيات جديد در نظام بين­الملل جديد شد. گرايش كلي رهبران روسيه در ابتداي دهه 1990 م. مبتني بر آرمان­گرايي و عموماً ايدئولوژيك بود؛ اما با آغاز قرن بيست­ويكم، دستيابي به جايگاهي بايسته در فرآيند رقابت­هاي جهاني و بازسازي جايگاه اين كشور به عنوان يك «قدرت بزرگ جديد» مبناي سياست خارجي مسكو قرار گرفت. بنابراين روسيه به صورت آشكار و با اعتماد به نفس حاصل از تقويت مؤلفه­هاي قدرت خود، ديپلماسي فعال را در عرصه بين­الملل و سياست «مقاومت مستقيم» را در برابر يك جانبه­گرايي­هاي آمريكا در پيش گرفته است. در این ارتباط می­توان به حکم جدید ولادمیر پوتین به وزارت خارجه خود اشاره داشت که شامل 20 فصل بوده و در بند بخش هشتم آن به گونه­ای مختصر رابطه با ایالات متحده چنین تشریح شده است:

«تامین تساوی حقوق و فقدان تبعیض در تجارت دوجانبه؛ انجام اقدامات فعال برای جلوگیری از اِعمال تحریم­های یک­جانبه و برون مرزی توسط ایالات متحده آمریکا علیه اشخاص حقیقی و حقوقی روسیه؛ اجرای مستمر پیمان کاهش سلاح­های راهبردی و تهاجمی روسیه و آمریکا مورخ ۸ آوریل سال ۲۰۱۰؛ مذاکرات کاهش سلاح­های راهبردی و تهاجمی در آینده فقط در راستای احتساب بدون استثناء عوامل تاثیرگذار بر ثبات جهانی و راهبردی امکان­پذیر است؛ دفاع مستمر از رویکردهای روسیه نسبت به ساخت دفاع ضد موشکی آمریکا  و دستیابی به ارائه ضمانت­های قطعی در خصوص عدم جهت­گیری این سیستم علیه نیروهای بازدارندگی هسته­ای روسیه»(ایراس، 7 تیر 1391).

مقاومت در برابر تلاش آمريكا و اتحاديه اروپا براي اعلام استقلال كوزوو، از جمله موضوعات شاخصي بود كه روسيه با تمركز فعال بر آن سعي نمود ارتقاء موقعيت خود در عرصه جهاني را به طرف­هاي خارجي و به­ويژه غرب گوشزد كرده و خود را بازيگر فرامنطقه­اي مهمي در ترتيبات منطقه­اي و بين­المللي معرفي نمايد. روسيه در دهه 1990 م. مخالف اقدام عليه يوگسلاوي و سياست­هاي غرب در بالكان در دوره پس از جانشيني بود، اما مواضع اين كشور عمدتاً به­دليل ضعف مفرط آن محلي از اِعراب نمي­يافت. هر چند روسيه در خاتمه دادن به جنگ يوگسلاوي نقشي فعال را ايفا نمود، اما تنها عضو گروه تماس سازمان ملل در امور كوزوو[3] بود كه مسئوليت­هاي نظارتي و اداري آن بر اين منطقه از سوي قدرت­هاي غربي سلب گرديد، و لذا روسيه عملاً از فرآيند تصميم­سازي براي اعمال نفوذ در اين منطقه كنار گذاشته شد. در سال­هاي گذشته روسيه علاوه بر كوشش جهت حفظ روزنه­هاي نفوذ در بالكان، از طريق جلب رضايت بلگراد، از تأثيرات «دومينوي» اعلام استقلال كوزوو ابراز نگراني نموده و معتقد است نمي­توان دو نوع معيار متفاوت براي حق تعيين سرنوشت ملت­ها در نظر گرفت و با اعلام استقلال كوزوو خارج از چارچوب سازمان ملل، مهار تمايلات گريز از مركز مناطق مشابه در مناطق مختلف مشکل خواهد بود(شفيعي و رضائي،1390: 50-49). تأكيد مسكو بر آن است كه رويه استقلال طلبي كوزوو و به رسميت شناختن آن از سوي بيشتر كشورهاي اروپائي، سنگ بناي يك اخلال در نظام حقوق بين­الملل تلقي خواهد شد. اما به­واقع اقدامات روسيه در منطقه جدايي­طلب اوستياي جنوبي كه رسماً جزئي ازخاك گرجستان محسوب مي­شود، خلاف اين ادعا را ثابت مي­كند. بنا به اصل 72 قانون اساسي اتحاد جماهير شوروي مصوب سال 1977، تنها 15 جمهوري حق جدايي از اين اتحاديه را داشتند. گرجستان به عنوان کشوري مستقل که ازجانب جامعه جهاني به رسميت شناخته شده بود از بطن اتحاد جماهير شوروي ظهور کرد و اوستياي جنوبي به عنوان بخشي ازخاک اين کشور محسوب گرديد. کوزوو نيز تحت قانون اساسي يوگسلاوي مصوب سال 1974 يک استان خودمختار بود و تقريباً از همه حقوق شش جمهوري يوگسلاوي برخوردار بود که به­طور تلويحي به کوزوو حق جدايي را مي­داد. روسيه با نسبت دادن موضوع اوستیای جنوبی به پرونده کوزوو و بر این مبنا که اگر با حمایت کشورهای غربی کوزوو حق استقلال دارد چرا این امتیاز نباید مشمول وضعیت اوستیای جنوبی شود، خود را درگيرمسائلي کرده است که باهم درتضاد هستند. به نظر مي­رسد که خود روسيه در اين زمينه دچار سردرگمي است؛ چرا که هنوز اصرار دارد استقلال کوزوو از صربستان غيرقانوني است؛ اين درحالي است که دو استان خودمختار اوستياي جنوبي و آبخازيا از گرجستان را به عنوان کشورهاي مستقل به رسميت شناخته است. اقدامات روسيه در گرجستان همچنين در تضاد با قطعنامه­هاي شوراي امنيت سازمان ملل هستند که به صراحت بر تماميت ارضي گرجستان تاکيد مي­کنند. از این جمله می­توان به قطعنامه 1080 شورای امنیت اشاره داشت که در آوريل سال 2008 با رضايت خود روسيه در به تصويب رسيد. بنابراين با عنايت به اهميت اين موضوع، اين مقاله بر آن است تا رويكرد متفاوت روسيه در قبال اوستياي جنوبي و كوزوو را به عنوان دو جمهوري جدايي­طلب در قفقاز جنوبي و بالكان مورد واکاوي قرار دهد، و اين­كه دوگانگي تحليل­ها و سياست­هاي روسيه در اين ارتباط بر چه مباني و استدلالاتی استوار است؟

 

  1. پيشينه جدائي­طلبـي اوستیای جنوبی و کوزوو

در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، جنبش­های جدایی­طلبی نیز در سراسر جهان پر رنگ­تر شد. اختلافات قومي، نژادي، زباني و فرهنگي يكي از دلايل اصلي بروز مناقشات و بحران­ها در درون سرزمين­هاي قفقاز و بالكانِ پس از فروپاشي شوروي بود. از همین رو در سال 1993 م. کنفرانس جهانیِ حقوق بشر در وین با صدور اعلامیه­ای بر ممنوعیت هرگونه جدایی­خواهی تأکید کرد(مرکز مطالعات حقوق بشر، 1382: 150). از 28 جنگ رخ داده در جهان در سال 1999، بالغ بر نوزده جنگ در داخل كشورها و عليه حكومت­هاي مركزي بود كه در ميان آن پانزده جنگ با اهداف خودمختاري و جدائي­طلبانه صورت پذيرفت(افشردي،1383  :124). در این راستا تحولاتِ استقلال طلبیِ استان اوستیای جنوبی از گرجستان و کوزوو از صربستان طی سال­های اخیر توجه بسیاری از نظریه­پردازان سیاسی و حقوقی را به خود جلب نموده است و در این ارتباط دیدگاه­های متفاوت و بعضاً متناقضی را مطرح نموده­اند که اهمیت و ضرورت پرداختن به این موضوع را نشان می­دهد.

 

1-1. اوستياي جنوبي[4]

اوستياي جنوبي يكي از مناطق خودمختار گرجستان در قفقاز جنوبي است كه پس از استقلال در سال 2008، تفليس عملاً هيچ­گونه حاكميتي بر آن ندارد. اين جمهوري در شمال گرجستان و هم مرز با اوستیای شمالی (جزو قلمروروسيه) با مساحت 3900 كيلومتر مربع، با مركزيت «تسخينوالي» است كه جمعيت آن تا قبل از جنگ اوت 2008 كمتر از 100 هزار نفر تخمين زده شده است(احمدي، 1387( الف)، : 1) و در حدود 4/5 درصد از كل خاك گرجستان را شامل مي­شود. آسِت­ها از اقوام ايراني قفقاز و از نسل آلان­ها و اقوام آريائي هستند، و زبانشان نيز ايراني است. به همين جهت مردم آلان خودشان را ايرون[5] وسرزمين خويش را ايرستون مي­نامند. در قفقاز نیز به آن­ها ايرون، اوس، آس، و در زبان روسي، مردم و سرزمين آلان را اوست و اوستيا مي­نامند»(احمدي،1387 (ب) :96).

اين جمهوري پس از اعلام استقلال گرجستان، با برگزاري يك همه­پرسي به طور رسمي اعلام نمود كه قصد جدايي از گرجستان و الحاق به اوستياي شمالي را دارد. در اين سرزمين به غير از اوست­ها، روس­ها، گرجي­ها، يوناني­ها و ارمني­ها نیز سكونت دارند(زرگر و مجيدي،1387 :4). جنبش جدايي­طلبي در گرجستان ابتدا در سال 1989 در استان خودمختار اوستياي جنوبي رخ داد كه عمدتاً بر سر مسئله زباني بود، ولي در پس ماجرا اوست­هاي جنوبي خواهان پيوستن به اوستياي شمالي بودند. اوست­ها از ابتداي جدايي از يكديگر در اوايل دهه 20 قرن بيستم و تشكيل اتحاد جماهير شوروي، از مرزهايي كه در امتداد خط رأس كوه­هاي قفقاز بزرگ، سرزمين آنان را به دو بخش اوستياي شمالي، به عنوان يك جمهوري خودمختار در تركيب فدراسيون روسيه در شمال، و استان خودمختار اوستياي جنوبي در تركيب جمهوري گرجستان در دامنه كوه­هاي قفقاز تقسيم شده بود ناراضي بودند(اميراحمديان،1383 :89)؛ اما عمدة مخالفت­ها با اتحاد هر دو اوستيا از جانب حزب كمونيست و ارگان­هاي وابسته بدان صورت مي­گرفت. درخواست «جبهه مردمي اوستياي جنوبي» براي پيوستن به اوستياي شمالي و الحاق به روسيه در جهت تقويت و تحكيم خودمختاري كه توسط «شوراي عالي اوستياي جنوبي» به تصويب رسيد با مخالفت شديد پارلمان گرجستان مواجه شد و آن را باطل نمود تا زمينه براي محدوديت­هاي بيشتر عليه مردم و مسئولان اوستياي جنوبي مهيا شود(اميدي،1385 :57). در سال 1990 مسكو از تلاش­هاي گرجستان براي جلوگيري از جدايي اوستياي جنوبي پشتيباني نمود ولي در زمستان 91-1990 كوشش تفليس در برقراري حكومت مستقيم خود بر اوستياي جنوبي و اعلام زبان گرجي به­عنوان تنها زبان رسمي كشور[6]، موجبات يك جنگ تمام عيار را فراهم نمود تا سرانجام با امضاي پيمان «داگوميس»[7] نيروهاي پاسدار صلحي از طرف­هاي منازعه در مرزهاي اوستياي جنوبي و گرجستان مستقر شدند و موجبات امنيت نسبي را در منطقه مذكور فراهم نمودند. در دوران رياست جمهوري «ادوارد شوارد نادزه»[8] مشكل اوستيا به دليل مشكلات سياسي و اقتصادي لاينحل باقي ماند و شرايط نه جنگ و نه صلح در آن مناطق حكمفرما بود كه از مهم­ترين دلايل اين وضعيت را مي­توان به نابساماني اقتصادي گرجستان نسبت داد.[9]

تا ميانه سال 2004 م. اوضاع در اوستياي جنوبي آرام بود، ولي در ژوئن همان سال هم­زمان با تحركات نظامي گرجستان درگيري­ها مجدداً آغاز شد. در اين مقطع دولت گرجستان اعلام نمود كه افزايش ناامني ودزدي­هاي مسلحانه، انگيزة دخالت نظامي اين كشور در اوستياي جنوبي بوده است. اما اوست­ها اين استدلال گرجي­ها را تنها دستاويزي در جهت سركوب بيشتر خود تلقي مي­كردند(اميدي،7 138 :61). در سال 2006 م. در يك همه پرسي 99 درصد از مردم اوستياي جنوبي به استقلال از گرجستان رأي دادند. متعاقب اين ماجرا و پس از دو سال تنش در روابط گرجستان و اوستياي جنوبي، «ميخائيل ساكاشويلي» رئيس جمهور گرجستان با دلگرمي از حمايت و پشتيباني غرب در صدد فرصتي براي بازگرداندن حاكميت خود بر اين منطقه برآمد كه اين فرصت نيز فارغ از هرگونه داوري در مورد اقدام تفليس در هشتم اوت 2008 و هم­زمان با آغاز بازي­هاي المپيك پكن ميسر شد.

 

1-2. كوزوو[10]

كوزوو با مساحتي برابر 10887 كيلومتر مربع در جنوب غربي صربستان، از شمال غربي با جمهوري مونته­نگرو، از جنوب شرقي با جمهوري مقدونيه و از جنوب غربي با آلباني هم مرز است. 2/2 ميليون نفر جمعيت دارد كه از اين ميزان 88 درصد آلباني تبار، 7 درصد صرب و 5 درصد اقوام گوناگون از جمله گوراني­ها، ترك­ها و مصري­ها هستند(آسايش زارچي،1374 :5). كوزوو بين قرون 11 تا 13 م. جزئي از پادشاهي صربستان بود كه به همراه پادشاهي بلغارستان از خاك امپراطوريِ در حال نابوديِ بيزانس سر برآورد. در سال 1389 م. با شكست عرب­ها در منطقه معروف به «آمسل» در كوزوو در برابر سپاه عثماني، جنوب بالكان از دست صرب­ها خارج شد و در حمله ديگري كه قواي عثماني در سال 1459 م. ترتيب داد، پايتخت آن­ها نيز سقوط كرد و بدين ترتيب عمر پادشاهي صرب به پايان رسيد. اما در سال 1887 م. بود كه اين جمهوري به عنوان ولايت كوزوو در امپراطوري عثماني شناخته شد(جعفري،1380 :2). در نخستين جنگ بالكان در سال 1912 م. ارتش صربستان كوزوو را فتح و به خاك خود ملحق نمود. اما پس از شكست ارتش صربستان در سال 1915 م. در جنگ با مپراطوري مجارستان، اتريش بخش شمالي آن را اشغال، و بخش جنوبي آن نيز به دست بلغارستان افتاد. پس از جنگ اول جهاني، صربستان به جهت پيوستن به اردوگاه متحدين، كوزوو را به غنيمت برد و پس از تشكيل جمهوري فدرال يوگسلاوي در خاتمه جنگ دوم جهاني همچنان بخشي از خاك اين كشور باقي ماند. در سال 1974 م. كه قانون اساسي يوگسلاوي اختيارات ويژه­اي را تنها به استان «ويودنيا»[11]ي صربستان داد، وضع سياسي كوزوو پيچيده شد و متعاقب سرخوردگي و اعتراضات گسترده مردم كوزوو در همان سال، دولت مركزي يوگسلاوي با اعطاي اختيارات داخلي نسبتاً گسترده به كوزوو نيز موافقت کرد. اما در سال 1989 م. نمايندگان پارلمان محلي كوزوو با صدور اطلاعيه­اي تأسيس جمهوري مستقل كوزوو را رسماً اعلام نمودند.

در پي اين رويداد كمتر از 72 ساعت پارلمان صربستان، پارلمان و دولت محلي كوزوو را منحل و در سپتامبر همان سال، پارلمان صربستان قانون اساسي جديد را به تصويب رساند كه بر اساس آن خودمختاري گسترده كوزوو لغو، و يك خودمختاري محدود به آنان اعطا شد. آن­چه که باعث شد مسئله كوزوو به موضوع محوري بالكان مبدل گردد، قرارداد «صلح دِيتون»[12] بود که در 14 دسامبر 1995 م. در پاریس ميان جمهوري بوسني و هرزگوين، كرواسي و صربستان به منظور پايان دادن به برخي از مسائل بالكان به اجرا درآمد(بهشتي پور،1386 :48).  اما عدم توجه مثلث صلح به بحران كوزوو، كه با به قدرت رسيدن «اسلوبودان ميلوسوويچ» همراه بود، زمينه را در جهت ايجاد نوعي مقاومت منفي در كوزوو و تلاش براي جدائي طلبي فراهم ساخت. در سال هاي 1998 و 1999 م. در پي درگيري­هاي خونين در كوزوو، شوراي امنيت سازمان ملل متحد در دهم ژوئن 1999 م. قطعنامه 1244 را به تصويب رساند و در پي آن هشتمين جنگ بالكان در سده بيستم پايان پذيرفت. بر پايه اين قطعنامه كوزوو همچنان بخشي از قلمرو صربستان شناخته شد، نيروهاي صرب از اين استان بيرون رفتند و اداره آن به دست نيروهاي سازمان ملل متحد در کوزوو[13] سپرده شد. اما نهايتاً در تاريخ 17 فوريه 2008 م. بود كه كوزوو به طور يك­جانبه استقلال اين استان خودمختار را اعلام نمود. نکته قابل تأمل نیز این­که روسیه با قرار گرفتن کوزوو تحت قیومیت سازمان ملل موافقت نمود اما همواره با استقلال آن مخالف است. در این ارتباط می­بایست توافقنامه تاریخی هالبروک و جرنومردین نمایندگان روسای جمهوری آمریکا و روسیه را در هلسینکی فنلاند در سال 1999 مد نظر قرار داد. در این توافقنامه به روسیه نیز اجازه داده بود تا نیروهای حافظ صلح خود را به یکی از مناطق پنجگانه در کوزوو اعزام و مستقر نماید. این مناطق از این جهت به کشورهای ایالات متحده، فرانسه، ایتالیا، انگلستان و آلمان سپرده شد که برای تضمین وحدت عمل، ناتو آن را ضروری می­دانست. نیروهای روسیه نیز در منطقه تحت نفوذ و فرماندهی ایالات متحده مستقر شدند(Burns,18 Jun 1999).

اعلاميه استقلال كوزوو يك دهه پس از آخرين جنگ ميان كوزوو و صربستان صادر شد. کشورهای غربی براي جلوگيري از تكرار فجايع منطقه بالكان تلاش خود را به كار بردند و در پی آن توافقنامه رامبويه[14] شکل گرفت. يكي از موارد اين توافقنامه ايجاد خودمختاري دموكراتيك در كوزوو و در چارچوب جمهوري فدرال يوگسلاوي و براي مدت سه سال بود. اين توافقنامه توسط كوزوو مورد پذیرش واقع شد اما صربستان آن را نپذیرفت. پس از مداخله نظامي ناتو كه موجب برگشتن صربستان به پاي ميز مذاكره شد، شوراي امنيت قطعنامه 1244 را تصويب كرد و اداره سرزميني موقت در كوزوو[15] و عمليات سازمان ملل در كوزوو را ايجاد نمود و عملكرد نهادهاي موقتي خودمختاري دموكراتيك كوزوو را تأييد نمود. در سال 2005 كوزوو و صربستان آخرين دور از مذاكرات خود را آغاز نمودند. پس از انتخابات مجلس كوزوو در نوامبر 2007، نمايندگان مجلس به اتفاق كوزوو را به عنوان يك كشور مستقل اعلام نمودند. 69 كشور كه شامل تمام همسايه­هاي كوزوو مي­شود جز يك كشور همسايه و 22 كشور از اتحاديه اروپا استقلال كوزوو را به رسميت شناختند. صربستان مانند روسيه و برخی از کشورها اين استقلال را غيرقانوني اعلام كردند.

با عنایت به توضیحاتی که مطرح گردید، سال 2008 م. به عنوان سالی سرنوشت­ساز و حیاتی در عرصه بین­المللیِ عملکرد روسیه قلمداد گردید که مدیریت موضوع استقلال اوستیای جنوبی و کوزوو به عنوان دو تحول در خصوص پدیده جدایی­طلبی ارتباطی مستقیم با وجهه و قدرت نمایی این کشور داشت. از همین رو مقامات روسیه در مناطق قفقاز جنوبی و بالکان که همواره به صورت سنتی حوزه نفوذ خود می­دانند، رویکردی متفاوت را نسبت به دو قضیه در پیش گرفت که در نوع خود از تناقض و استانداردی دوگانه برخوردار است.

 

  1. روسيه و دگرگوني در نگاه به حوزه پيراموني

با اندكي دقت به موقعيت روسيه در نقشه جغرافيا، به وضوح مشخص مي­شود که اين کشور پهناور در همسايگي مناطق جغرافيائي مختلفي قرار دارد که شرايط ژئوپلتيک هر يک از آن­ها سياست امنيت ويژه­اي را براي روسيه و محيط امنيتي آن ايجاب مي­کند. معمولاً کشورها در هر دوره­اي براي آمادگي، بازدارندگي و مقابله با مشکلات و تهديد هاي امنيتي، اقدام به تنظيم اسنادي با عنوان «دکترين امنيت ملي» مي­کنند. هر دکترين نظامي نيز دربردارندۀ سه مولفۀ تهديد و جنگ آينده، قدرت نظامي مورد نياز و استراتژی و تاکتيک مناسب خواهد بود(کرمي،1386 :22). بر اساس مفاد اين سند و از زاویه دید روس­ها در قرن بيست­و­يکم، ديگر نظام تک قطبي معنايي ندارد و هم­اكنون نظام بين­الملل چند قطبي است. نخستين تهديدي که در اين سند جديد مورد توجه روس­ها قرار گرفته است، به بحث تقويت نيروهاي بين­المللي و ناتو در اطراف مرزهاي روسيه مربوط مي­شود. مورد ديگری که مي­توان در اين ارتباط اشاره کرد اين است که هرگونه گسترش تسليحات کشتار جمعي يا استفاده از آن­ها يک تهديد نظامي بزرگ عليه روسيه تلقي مي­شود. سومين تهديد نيز به بحث مناقشات نظامي و بحران­هاي قومي، مذهبي و سياسي در محيط مجاور روسيه بر مي­گردد. افزون بر اين موارد، در اين دکترين که چند روز قبل از جنگ اوستيا نيز منتشر شد، واژه دشمن تغيير يافته است و به­طور جدي به موضوع تهديد تروريسم و تجزيه­طلبي اشاره مي­شود. براي فهم بهتر سياست روسیه در «خارج نزديک»[16]، درک نسبي اهداف حضور مسکو در حوزۀ پیرامونیِ آن ضرورت دارد. از جمله اين اهداف مي­توان به تمايل به تحکيم حضور نظامي در جمهوري­های استقلال یافته ،تحکيم پيمان­هاي امنيت دسته جمعي، حفاظت مشترک از مرزها و ممانعت از نفوذ نظامي امنيتي ديگر قدرت­هاي جهاني و منطقه­اي در مناطق نفوذ این کشور اشاره کرد.

محافظت از مرزهاي شوروي سابق براي روسيه از دو جهت حائز اهميت است: از يک سو روسيه با توسل به اين امر حوزه شوروي سابق، به غير از بالتيک را حوزه منافع حياتي خود قلمداد کرده و مرزهاي آن را مرزهاي خود مي­داند؛ و از سوي ديگر به واسطه فقدان مرزهاي رسمي ميان روسيه و بسياري از جمهوري­هاي استقلال يافته، تأمين مرزهاي خارجي سابق به معناي تأمين امنيت روسيه خواهد بود(دادانديش،1386 :45). از طرفی پيوندهاي امنيتي در ميان مجموعه جمهوري­هاي سابق اتحاد جماهير شوروي، مفهوم جديدي را در سياست امنيتي روسيه به­وجود آورد که در راستاي «دکترين مونروئه روسي»[17] قابل تأمل است. اين آموزه دربردارندۀ حق مداخله روسيه در جمهوري­هاي ديگر بر اساس منافع ويژه آن است. روسيه با ارائه اين مفهوم کوشيده است تا حضور نظامي خود را در مناطق پيرامون توجيه نمايد. این سبک از دکترين مونروئه به شيوۀ روسي از ابعاد مختلفي برخوردار است: حفاظت ازاقليت­هاي روس، آن هم به مراتب فراتر از چارچوب تعيين شده در حقوق بين­الملل و شناسائي حق روسيه بر حمايت از اقليت­هاي خود که در کشورهاي جديد التأسيس منطقه سکونت دارند. در اين جا عبارت «روس» تمامي افرادي را که به زبان روسي تکلم مي­کنند و به فرهنگ اين کشور نزديک مي­باشند در بر مي­گيرد(حاتمي،1381 :87-84).

قضییۀ فوق با تکيه بر قراردادهاي منعقده ميان روسيه و این جمهوري­ها قابل تحقق است و کرملين اين موضوع را در جهت  استقرار تحکيم صلح اجتناب­ناپذير مي­داند. در همين ارتباط استراتژيست­هاي روسي بر اين باورند که ايجاد يک «صلح ناقص»[18] بهتر از عدم آن و وجود ناامني و درگيري است(حاتمي،1381 :95). بهره­برداري از استقرار لشکر چهارده در منطقه ترانس­دنيستر مولداوي، توانست فکر اتحاد با روماني را نزد مقامات مولداوي متوقف نمايد. پشتيباني فني و تسليحاتي نيروهاي روسي از شورشيان آبخازيا در مقابله با دولت گرجستان، رهبري سياسي تفليس را مجبور ساخت تا به­رغم بي­ميلي، تداوم حضور نظامي روسيه و الحاق به کشورهاي مستقل مشترک المنافع را بپذيرد. پس از اين سلاح­هاي روسي در اختيار نيروهاي گرجي قرار گرفت و حملات آن­ها به آبخازيا آغاز شد. سپس نيروهاي روسي در قالب نيروهاي پاسدار صلح (پيمان داگوميس) وارد منطقه شده و در پايگاه­هاي قبلي خود مستقر شدند(شفيعي و رضائي،1389 :46 ). بنابراين با توسل به شيوه­هاي قديمي، بخشي از اين سند به منابع و روش­هاي جديد جنگيدن و بخشي ديگر به عنوان ابزار توازن قوا با قدرت­هاي بزرگ و بازيگران منطقه­اي در حوزۀ خارج نزديک وحياط خلوت روسيه اختصاص دارد. نظر به همین تحولات و رویکرد روسیه، با روی کار آمدن ساکاشویلی در گرجستان، گرجی­ها از عضویت کشورهای همسود خارج شدند و اختلافات دو کشور بیشتر شد و انگیزۀ روس­ها در پشتیبانی و تحریک اوستیای جنوبی به موازات گرایش های فراآتلانتیکی ساکاشویلی وارد عرصۀ جدیدی گردید.

 

 

  1. 3. عوامل مؤثر در اتخاذ رویکرد دوگانه روسیه

يكي از نيروهاي پيش برنده تاريخ و جداكننده انسان از ديگر موجودات، خواست انسان­ها به احترام و شناخت است، و اين خواست در سطح فردي، گروهي و ملي وجود دارد. این دیدگاه هگل است. وی بر آن است كه خواست شناخته شدن نخستين هستۀ كشاكش و جنگ ميان نيروهاي پيكارگر بوده كه ماهيت تاريخ را شكل داده است. تئوري هگل در زمينه برخي از درگيري­هاي بين­المللي را مي­توان چنين به­كار گرفت كه دولت­ها از يكديگر انتظار دارند كه شناخته شوند و اين شناسايي به قدر شأن و جايگاه­شان باشد. بنابراين اگر فرآيند شناسايي صحيح و واقعي نباشد، يعني شناسايي با انكار و كوچك شمردن همراه شود، پيكار در مي گيرد(Fukuyama,1992:13-20).

نظر به آنكه اقدامات جهان غرب پس از فروپاشي شوروي با روسيه در خور شأن و جايگاه اين كشور نبود، رفتار مسكو نسبت به تحولات پيراموني و عرصۀ سياست خارجي، همواره ابعادي واكنشي به خود گرفته است. از ميان مسائل گوناگون مطرح در روابط روسيه و غرب، دو موضوع از اهميت و حساسيت بيشتري برخوردار بوده­اند: استقلال جمهوري­هاي جدا شده از شوروي سابق و اقدامات ناتو و بحث گسترش آن. در ارتباط با ناتو سه تحول اساسي مشاهده مي­شود كه به سياست غرب­ستيزي در روسيه كمك كرده است، بمباران نيروهاي صرب، تجديد نظر در مفهوم استراتژيك ناتو براي اقدام در وراي مرزهاي كشورهاي عضو و دخالت ناتو در كوزوو(كرمي،1382: 60). هر چند در شرایط موجود، تحولاتی چون سپر دفاع موشکی و بهار عربی (سرخوردگی روسیه از اقدامات غرب در لیبی و جبران آن در موضوع سوریه) را نیز باید به موارد پیشین افزود.

در حقيقت بحران كوزوو نقطه عطف هشدار دهنده­اي بود كه براي نخستين بار پس از جنگ سرد، روسيه و غرب خود را در  دو سوي يك منازعه مسلحانه قرار داد. در جريان اين بحران حتي كشورهايي چون مجارستان، روماني و بلغارستان نيز اجازه ندادند كه مسكو از آسمان آن­ها استفاده كند. آنچه كه مسكو تجربه کرد، اين بود كه غرب حاضر نيست نفوذ سنتي روسيه را در بالكان به رسميت بشناسد. وخامت اوضاع براي مسكو تا بدان­جا بود كه حتي در موضوعات مربوط به خارج نزديك و حیاط خلوت خود نيز توان مقابله با ناتو را نمي­يافت. جنگ در داغستان و چچن در تابستان 1999 م. به­عنوان نخستين تجربه «ولاديمير پوتين» كه به­تازگي به مقام نخست وزيري نائل شده بود، آغاز مجموعه­اي از اقدامات جدي در واكنش به تحقير روسيه در جريان بحران كوزوو تلقي مي­شد. به ديگر سخن پس از يك دهه، روسيه با كنار گذاشتن سياست انقباضي و به دست دادن تعريفي تازه از هدف­ها، اولويت­ها و حوزه­هاي نفوذ و همچنين تعريفي تازه از امنيت ملي، چهره­اي جديد را از روسيه به جهانيان و به ويژه دولت­هاي غرب نشان داد.

در همين ارتباط آن­چه كه واكنش سخت روسيه در اوستياي جنوبي را سبب شد، اعلام استقلال كوزوو بدون جلب رضايت مسكو و بلگراد و پشتيباني ايالات متحده و اتحاديه اروپا از آن بود كه با مخالفت­هاي شديد اين دو كشور، به شناسايي بين­المللي كوزوو انجاميد. هر چند گرجستان به علت داشتن شرايط مشابه در مورد اوستيا و آبخازيا، با استقلال كوزوو موافق نبود، اما اين به تنهايي نتوانست خشم فرو خفته مسكو را فرونشاند كه در نتيجه آن نيز روابط روسيه و آمريکا بعد از جنگ قفقاز به پائين­ترين سطح از زمان جنگ سرد تاکنون رسيد. اغلب روس­ها طرح­ها و کمک­هاي آمريکا را بخشي از دستور کار پنهان آن براي تضعيف روند احياي روسيه تلقي مي­کنند به همین جهت احساسات منفي درباره ايالات متحده در روسيه پس از جنگ سرد، بار ديگر پس از به رسميت شناختن کوزوو نمايان شد.

بنابراين با نگاهي كلي به اقدامات جهان غرب مانند كشاندن دامنه ناتو و اتحاديه اروپا به شرق، پشتيباني از انقلاب­هاي رنگين و برپايي سامانه پدافند موشكي در چك و لهستان به عنوان يك كنش مسكو را وادار به واكنش كرده بود كه در چارچوب مدل «طرح پيوستگي» جيمز روزنا در سياست خارجي مي­توان به اقدام اخير روسيه در اوستياي جنوبي «پويش عكس­العملي» اطلاق نمود كه متضمن رفتار خارجي يك بازيگر به مقتضاي پاسخ­گويي به يك درونداد از خارج است(Rosenau,1971: 343-4).

 

  1. مباني حقوقي استدلالات روسيـه

دولتي كه از حربه نظامي در سياست خارجي استفاده مي­كند، در صدد است تا از طريق تحت فشار قرار دادن دولت هدف، او را وادار نمايد تا در الگوهاي رفتاریِ سياست خارجي خود از لحاظ سلسله مراتب اهداف، منافع ملي و نيز داده­هاي جهت­گيري­هاي سياست خارجي، تجديد نظر اساسي به عمل آورد. گاه دولت­ها از حربه نظامي براي كسب اعتبار يا اعاده اعتبار از دست رفته خود و نيز براي تأمين خواست­هاي فرهنگي، اقتصادي و سياسي استفاده مي­كنند(قوام،1385: 19-218). دولت­ها همواره مي­كوشند  انگيزه­هاي سياسي و جنگ افروزانه خود را در پوشش معيارهاي حقوقي توجيه نمايند. سياست روسيه در اوستياي جنوبي نيز از اين قاعده مستثني نيست و در همين راستا قابل ارزيابي است. مسكو معتقد است ورود روسيه به اوستياي جنوبي بر مبانی قانوني استوار بوده و در جهت مأموريت نگهداشت صلح برابر با پيمان­هاي منعقد شده انجام گرفته است. روسيه بر اين باور است كه در هشتم اوت 2008 نيروهاي مسلح گرجستان دست به حمله مسلحانه عليه نيروهاي پاسدار صلح روسي و شهروندان غير نظامي اوستياي جنوبي زده است و اين عمل به وضوح به معني زير پاگذاشتن حقوق بين­الملل بوده و جامعه بين­المللي اين اختيار را به روسيه داده است كه در راستاي يك شريك در فرآيند ایجاد صلح از انجام هرگونه عمل تجاوزكارانه ممانعت به عمل آورد. اقدام­های نظامي تفليس منجر به مرگ 20 نفر صلح بان روسي شده و این عمل آنان را از انجام مأموريت حفظ صلح باز داشته­اند. در همين راستا «مدودف» (رئیس جمهور وقت روسیه) در بيانيه­اي در هشتم اوت 2008 اعلام کرد:

«مطابق با قوانين اساسي و قانون و مقررات فدرال روسيه، به عنوان رئيس جمهور فدرال روسيه وظيفه خود مي­دانم كه از حيات و شرافت افرادي كه شهروند روسيه محسوب مي­شوند فارغ از اين كه در كجا زندگي مي­كنند پاسداري نمايم. ما هرگز اجازه نخواهيم داد كه مرگ شهروندا­ن­مان بي كيفر بماند و عاملان اين جنايات، كيفري خواهند ديد كه شايسته آنند»[19].

اما اساساً منشور ملل متحد در فصل هفتم و ماده 39 آن، شوراي امنيت را مسئول شناخت هرگونه تهديد نسبت به صلح، نقض صلح يا عمل تجاوز مي­داند. پس اگر در گرجستان هرگونه اقدامي مانند روا داشتن نابرابري و رفتار غير انساني و ناقض حقوق شهروندان اوستياي جنوبي يا اقدام نيروهاي مسلح گرجستان در كشتن صلح بانان روسي صورت گرفته باشد، مرجع ذيصلاح شوراي امنيت خواهد بود. مسئله ديگري كه در بيانيه كاخ كرملين در خور توجه است، اشاره به ضايع شدن حقوق بين­الملل و حقوق بشر از سوي دولت گرجستان است و اين كه اين عمل به دولت روسيه حق مي­دهد كه براي پايان بخشيدن به اين وضع دست به دخالت نظامي بزند­(كالجي، پيشين: 111). در این ارتباط نکته جالب این­که روسیه دقیقاً به استناد قوانین سازمان ملل با حمله ناتو به عراق و لیبی و سوریه  مخالف است، اما در موضوعی که خود ذینفع بوده و دخیل است، به گونه­ای یکجانبه و بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل به خود حق می­دهد که به خاک یک کشور مستقل یعنی گرجستان حمله کند و یک استان این کشور را در عمل از سرزمین مادری­اش جدا کند.

روسيه قفقاز جنوبي را حیاط خلوت، و خود را وارث قانوني شوروي و روسيه تزاري مي­داند كه نزديك به دو قرن بر اين منطقه سلطه داشته است. لذا عقب­نشيني روسيه از اين جمهوري­ها، تحركات جدائي طلبانه شش جمهوري ديگر در قفقاز شمالي را نيز در  پی خواهد داشت. بنابراين حمله سخت نظامي روسيه به گرجستان كه با عدم رعايت اصل تناسب در جنگ نيز همراه بود، نقض آشكار رويه­هاي حقوقي و قطعنامه­هاي سازمان ملل متحد محسوب مي­شود. درسال هاي اخير، فراتر از دواستثنا براي كاربرد زور و قوه قهريه، اقدام جمعي با اجازه شوراي امنيت و حق دفاع مشروع، تئوري­هاي جديدي در حقوق بين­الملل دربارة مشروعيت مداخله­های بشردوستانه و حمايت از شهروندان در سرزمين دولتي كه با اتباع  خود بي­رحمي گسترده روا مي­دارد پا گرفته است، و مكانيسم شوراي امنيت نيز توان حل و فصل آن را ندارد. نمونۀ بارز اين ماجرا را مي­توان به كارشكني پي­در­پي روسيه و چين اشاره داشت كه عليرغم روند پاكسازي قومي و نژادي آلباني تباران كوزوو توسط اسلوبدان ميلوسوويچ، هرگونه قطعنامه در شوراي امنيت را وتو مي­كردند و مانع از دخالت شوراي امنيت در بحران كوزوو مي­شدند. اما برخلاف وجود چنين نظرياتي در حقوق بين­المللِ عرفي، حمايتي نسبت به اين امر وجود ندارد و هيچ­ کدام از قطعنامه­هاي سازمان ملل، حق مداخله نظامي يك دولت در دولت ديگر را كه رضايت بر مداخله ندارد، بر اساس ملاحظه­های بشر دوستانه تأييد نمي­كند(امیدی و رضائی،1390: 115-114). نكته ديگر در استدلالات روسيه، حق دفاع مشروع بر اساس ماده 51 منشور ملل متحد است. در واقع اين اصل زماني مشروعيت دارد كه واكنش در قبال تجاوز باشد، در صورتي كه در اين مورد، تجاوز يك كشور به كشور ديگرصورت پذيرفته وحق مالكيت كشور گرجستان ضايع شده است.

با توجه به موارد مذکور، كشور قرباني در مقام دفاع از خود، عملي جز استيفاي حق از دست رفته انجام نمي­دهد؛ لكن چون كه دفاع از حاكميت در حد دفع تجاوز، مشروع شناخته شده است، عمليات كشور قرباني حتماً بايد متناسب با اقدامات تجاوزكارانه باشد. لذا اشغال مستمر تمام يا بخشي از كشور متجاوز به طريق اولي خود تجاوز محسوب مي­شود(فلسفي، 1369:  96-95) و به اين دليل كه حق ذاتيِ دفاع مشروع فقط براي كشورها محفوظ است، نمي­توان اين حق را براي اوستياي جنوبي كه بخشي از خاك گرجستان قلمداد مي­شود پذيرفت، و در همين ارتباط نيز ماده يك قطعنامه تعريف تجاوز مصوب 1974 به اين موضوع با صراحت اشاره كرده است. همچنين در بند 5 از ماده سوم قطعنامه مذكور آمده است: «استفاده از نيروهاي مسلح در خاك كشوري هم­پيمان، به­صورتي كه ناقض پيمان ميان دو كشور باشد و همچنین ادامه حضور آن نيروها پس از سپري شدن زمان اعتبار موافقتنامه، از جمله اعمالي است كه تجاوز شمرده شده است»(فلسفي،پيشين: 90)، كه در اين راستا نيز اقدامات روسيه در گرجستان نه تنها قابل دفاع نيست بلكه اساساً عملي مغاير موازين بين­المللي شناخته مي­شود.

نكته ديگر در ارتباط با نيروهاي پاسدار صلح است كه بر اساس پيمان «داگوميس» قابل ارزيابي است. هر چند كشته شدن صلح­بانان روسي توسط نيروهاي گرجي عملي خلاف اصول حقوق بين­الملل بوده، لكن واكنش گسترده روسيه و استناد به اين عمل تفليس جايز به نظر نمي­رسد. در همين ارتباط آن چه مهم به نظر مي رسد نارضايتي دولت گرجستان از پيمان داگوميس است. امري كه به تركيب نيروهاي  پاسدار صلح  و تنها ماندن نيروهاي گرجستان در برابر نيروهاي روسي و اوستيايي بر مي­گردد كه هم از لحاظ تعداد، نيروهاي روسي و اوستي بيشتر از نيروهاي گرجي بوده و هم فرماندهي اين نيروها را روس­ها عهده­دار بوده­اند؛ روندي كه به بحران جدايي­طلبي و تحركات ضد گرجي دامن زده است. بنابراين رضايت كشور ميزبان براي استقرار نيروهاي پاسدار صلح يعني گرجستان در اين جا از اهميت ويژه­اي برخوردار است. نظر به اين كه درخواست دولت گرجستان در مورد تغيير تركيب نيروهاي پاسدار صلح و لغو پيمان داگوميس، تماماً با اصول حاكم بر نيروهاي پاسدار صلح همخوان است، استقرار اين نيروها در خاك گرجستان تنها با رضايت دولت گرجستان امكان­پذير است(امیدی و رضائی،1390: 123-122).

بحث ديگر در ارتباط با اصل «استاپل»[20] است كه از طرف دولت روسيه مورد بي­توجهي قرار گرفته است. ماده 70 قانون اساسي مصوب 7 اكتبر 1970 م. شوروي اعلام مي­دارد كه: اتحاد جماهير شوروي يك دولت فدرال چند مليتي متحد است كه بر پايه اصل فدراليسم سوسياليستي و در پي تعيين سرنوشت آزاد ملت­ها توسط خود و پيوستن آزادانه و رضايت­مندِ جمهوري­هاي شوروي سوسياليستي با برخورداري از حقوق يكسان، تشكيل شده است. ماده 72 همين قانون اين حق را به رسميت مي­شناسد كه جمهوري­هاي فدرالي از حق جدا شدن آزادانه از اتحاد جماهير شوروي برخوردارند(بوشهري، 1376: 6-345). بر پايه اين اصول و همچنين اصول 84، 85 و 86 قانون اساسي اتحاد جماهير شوروي، شناسايي استقلال گرجستان از سوي دولت روسيه بر مبناي اعلاميه آلماتي به معناي شناسايي حاكميت دولت گرجستان بر اوستياي جنوبي و آبخازيا است و از همين رو شناسايي استقلال اين دو منطقه بر پايه اصل «استاپل»، انكار پس از اقرار شناخته مي­شود و از اين زاويه نيز اقدامات روسيه در خاك گرجستان بر هيچ مبناي حقوقي استوار نيست.

آن چه قابل اشاره است اينكه يك دولت جديد در حقوق بين­الملل در نتيجه چهار فرايند انفصال، ادغام، استقلال و شناسايي وسيع بين­المللي ايجاد مي­شود. هيچ يك از موارد فوق در مورد مناطق جدايي طلب اوستياي جنوبي و آبخازيا در گرجستان آنچنان كه روسيه با استناد به موارد حقوقي، سعي در قانوني جلوه دادن اعمال خود در خاك گرجستان دارد صادق نمي­باشد. به ديگر سخن گرجستان فرو نپاشيده كه واحدهاي آن اعلام استقلال كنند، وضعيت ادغام نيز براي آن صادق نيست، كاربرد استعمار نيز در روابط گرجستان و مناطق جدايي­طلب به آن مفهومي كه جامعه جهاني مدنظر قرار داده است براي اين منطقه موجه جلوه نمي­كند. بنابراين مسئله­اي كه دولت­مردان روسيه به نسبت ديگر موارد بر آن تأكيد قابل ملاحظه­اي دارند و از انگيزه­هاي زيادي نزد كرملين جهت مانور برخوردار است، تا حدودي به بحث يكسان انگاشتن شرايط اوستياي جنوبي و استقلال آن با استقلال كوزوو از صربستان مربوط مي­شود. جالب است که روسیه همین حق را برای چچنی­ها قائل نشد و آن­ها را تروریست قلمداد نموده  و در سال 1999 به شدت به سرکوب آنها پرداخت.

 

  1. موضوعیت اثرگذاري تحولات کوزوو در قفقاز جنوبي

توجه به این مسئله كه در جنگ پنج روزة قفقاز در سال 2008، روسيه با قدرت توانست گرجستان را به عنوان يك متجاوز به سختي تنبيه نمايد و با فراغ بال و با پرداخت كمترين هزينه، استقلال يك جانبه اوستياي جنوبي را به رسميت بشناسد، هر چند دلايل متفاوت خود را خواهد داشت، ولي روندي است كه در فوريه 2008 با اعلام استقلال كوزوو و حمايت دولت­هاي غربي از آن موجوديت حقوقي و مشروعيت اعتباري يافته بود. شايد در فوريه كه كوزوو به طور يك جانبه اعلام استقلال نمود، نمونه بديل و عيني براي مقايسه در بين اعضاي جامعه جهاني براي درك تأثير اين اخلال حقوقي در معاهدات بين­المللي وجود نداشت، لکن در شرایط کنونی، بحران قفقاز اين تصوير خاكستري را در قاب­هاي شكسته بالاي سر تمام رهبران جهان به نمايش گذاشته است. ظهور کوزوو به عنوان يک کشور مستقل در اوايل سال 2008 ميلادي، پايان يک فرآيند کِسل کننده بين­المللي براي پاسخ­گويي به فجايع حقوق بشري بود که رژيم ميلوسوويچ در صربستان مرتکب شده بود که در نتيجه آن بيش از نيمي از جمعيت کوزوو را آواره کرده بود.

اما هنگامي كه شمارش معكوس براي استقلال كوزوو از صربستان آغاز شده بود، وزير امور خارجه روسيه اعلام كرد كه شايد استقلال كوزوو آغازي بر پايان اتحاديه اروپا باشد؛ زيرا مي­تواند به اقداماتي از اين دست از سوي جمهوري­هاي خود خوانده در قلمرو اتحاد جماهير شوروي پيشين بينجامد. روسيه همچنين تهديد كرده بود كه اگر كوزوو اعلام استقلال نمايد، اين اقدام را در برابر كشورهاي غربي به گونه­اي تلافي خواهد كرد(يزداني و تويسركاني،1387 :47). روسيه در نخستين موضع گيري­ها نسبت به اعلام استقلال كوزوو، با استناد به قطعنامه 1244 شوراي امنيت مصوب دهم ژوئن ۱۹۹۹ كه كوزوو را جزئي از خاك صربستان معرفي مي­نمود، مخالفت خود را اعلام و اين مسئله را به­عنوان نمونه­اي از تجزيه­طلبي وتهديدي براي ثبات و امنيت منطقه قلمداد نمود. مطابق استدلال روسيه، استقلال كوزوو شرايط را براي كانون­هاي بحران ديگري همچون چچن،داغستان و اينگوش در قفقاز شمالي،ترانس­دنيستر در مولداوي، ويودينا در شمال صربستان و يا حتي كانون­هايي كه شرايط كوزوو را دارند فراهم مي­كند. روسيه با اشاره به وضعيت بافت قومي در اسكاتلند، كاتالونيا و باسك دراسپانيا، جزيره كرس در فرانسه و مسائلي ازاين دست، از به خطر افتادن يكپارچگي مرزها كه از زمان جنگ دوم جهاني بر اروپا حاكم بوده سخن راند. به اعتقاد سرگئي لاوروف (وزير امور خارجه روسيه) اين موارد همان چيزي است كه ثبات و امنيت در مناطق مختلف جهان را به خطر خواهد انداخت (نوري،1386 :85).

روسيه همچنین با طرح اين سئوال كه چرا نبايد اوستياي جنوبي كه چندين سال است به لحاظ اختلافات قومي و تبعيض، خواهان جدايي از گرجستان و الحاق به اوستياي شمالي، كه در قلمرو روسيه قراردارد، يكي شوند؟ مي كوشد اين نگراني را براي آمريكا و اروپا نيز نمايان­تر کند كه مشكلات قوميِ از اين دست در داخل كشورهاي عضو اتحاديه اروپا نيز وجود دارد و از مدل كوزوو، مي­توان در قضيه فلاندرهاي بلژيك، مجارتباران روماني و اسلواكي، ترك تباران و يوناني تباران در قبرس و غيره هم بهره جست. بنابراين روسيه سعي دارد ضمن آن كه از دامن زدن به مشكلات قومي خود که در حال حاضر در قفقاز شمالي شاهد آن است اجتناب ورزد از مشکلات قومي موجود در شرق و غرب اروپا نيز به عنوان اهرم فشار بهره گيرد.

با عنايت به موارد فوق و اقدامات روسيه در اوستياي جنوبي، دوگانگي استاندارد در رويكرد مسكو به سهولت قابل فهم است. بسياري از تحليل­گران با استناد به اظهارات و موضع­گيري­هاي مقامات روسي بر اين باورند كه حمايت روسيه از تحركات قومي در گرجستان در واكنش به حمايت غرب از استقلال يك جانبه كوزوو صورت پذيرفته است. بر اين اساس افرادي چون «ويكتور مارشال» پس از درگيري روسيه و گرجستان درمقاله­اي متذكر شد كه «بسياري ازآمريكائي­ها نمي­توانند درك كنند که استقلال استان پيشين صربستان يعني كوزوو به بروز درگيري ميان روسيه و گرجستان كمك شاياني كرده است.»(Victor,2008: 8). از طرفی در حوزه بالكان روسيه به اين موضوع واقف است كه اتحاديه اروپا و آمريكا در پشتيباني از استقلال كوزوو درصدد گسترش هژموني و پيوند دادن بعضي جمهوري­هاي بازمانده و غير مستقل به ناتو هستند تا از اين طريق نفوذ سياسي خود را هرچه بيشتر در منطقه گسترش داده و پايه­هاي منافع خود را تحكيم بخشند(14 Anderson, 2008:). روس­ها در تفسير رويكرد جديد خود چنين عنوان مي­كنند كه سياست خارجي خود را بر اساس واقع­گرايي و مصلحت­طلبي طراحي مي­كنند و در اين راستا تنها به منافع ملي كشور خويش توجه داشته و ملاحظات اخلاقي و ايدئولوژيك را لحاظ نمي­كنند؛ اما آن چه قابل ملاحظه است اينكه «رويكرد رقابت توأم با ترس، بيش از رويكرد همكاري توأم با پاداش در سياست خارجي و امنيتي روسيه در حوزه خارج نزديك مشاهده مي­شود»(داد انديش،1386: 45). به ديگر سخن دكترين حمله پيشگيرانه و رويكرد امنيتي رقابت توأم با ترس، انعكاس دهندۀ اهداف حياتي و استراتژيك روسيه است. از همین رو، روسيه تلاش مي­كند با بهره گيري از ابزارهاي گوناگون از دامنه نفوذ ايالات متحده، ناتو واتحاديه اروپا در حيات حیاط خلوت و حوزه هاي نفوذ سنتي خود بكاهد تا بتواند جايگاه از دست رفته خود را احيا نمايد(Mendelson and Gerber,2008: 140). بنابراين هجوم روسيه به گرجستان در راستاي حمايت از اوستياي جنوبي و تلاش مسكو براي يكسان قلمداد كردن اقدامات اخير خود با اقدامات ناتو در كوزوو در راستاي سياست «دربرگيري» قابل باز تعريف است كه در حقيقت ترجماني از تلاش اين كشور براي احياي جايگاه از دست رفته خود در عرصه سياست بين­الملل، بازگشت به جمع قدرت­هاي بزرگ و مشاركت در امور بين­الملل بر مبناي نظام هزينه- فايده است. یرای روشن شدن اين موضوع، مقايسه شرايط دو جمهوري جدائي­طلب در قفقاز و بالكان نیز خالی از فایده نخواهد بود.

 

  1. ارزيابي تطبيقي تحولات اوستياي جنوبي و كوزوو

6-1. وجوه اشتراكات:

در هر دو مورد رويه استقلال­طلبي بر خلاف رويه­هاي بين­المللي موجود بوده است، زيرا اين جمهوري­هاي خودمختار شرايط ايجاد يك كشور را طبق موارد چهارگانه­اي كه صراحتاً در حقوق بين­الملل بدان اشاره شده است ندارند. در هر دو مورد كشورهاي مادر يعني صربستان و گرجستان، تا قبل از اعلام استقلال عملاً كنترلي بر آن­ها نداشته­اند و تنها رسماً‌جزئي از قلمرو کشور خود بوده­اند. استقلال آنان ناشي از رقابت قدرت­هاي بزرگ جهاني همچون روسيه و آمريكا بوده كه در غير اين صورت نمي­توان استقلالي براي آنان متصور بود، كما اينكه جهت­گيري­هاي سياست روسيه در قبال هر دو جمهوري خودمختار ناشي از رقابت­هاي جهاني است. حافظان صلح بين­الملل در مناطق مرزي هر دو مورد كنترل اين مناطق را بر عهده داشته­اند. لشکركشي و انجام عمليات نظامي در هر دو مورد باعث وخامت اوضاع در مناطق مذكور گرديده و كشورهاي مادر صربستان و گرجستان ديگر قادربه بازگشت و اعاده حاكميت خود بر اين مناطق نشده­اند. اعلام استقلال هر دو جمهوري جدائي­طلب ازسوي پارلمان هاي­شان صورت پذيرفته و نوعي بدعت را پايه­گذاري كرده­اند.در هر دو مورد زور بر قوانين برتري يافته و از آنجا كه استقلال آنان در راستاي منافع برخي قدرت­ها بوده است. قوانين و مقررات بين­المللي به فراموشي سپرده شده است(بابا، 1388 :502). خود­مختاري اعطا شده به هر دو جمهوري در سال­هاي گذشته توسط رهبران وقت آن­ها (استالين و تيتو) صورت پذيرفته بود، که به محض محدوديت و يا لغو خودمختاري آنها، بحران در اين مناطق شکل تازه­اي به خود گرفت .در اين جا آن چه قابل توجه است، استناد مقامات روسي و اوستي در يكسان انگاشتن استقلال آن­ها با استقلال كوزوو از صربستان است كه ضرورت پرداختن به تفاوت­هاي اين دو مورد را هر چه بيشتر آشكار مي­سازد.

6-2. وجوه افتراقات:

در مورد استقلال کوزوو سال­ها مذاکرات متعددي با شرکاي جهانی و عموماً غربی انجام شد و يک فرآيند ديپلماتيک بسيار متمرکز صورت پذيرفت. در حالي که روسيه با اعلام پيروزي بي­ بازگشت وارد گرجستان شد که با ادعاي آنها نيز در تضاد است. پيش از دخالت نظامي ناتو، شوراي امنيت، وضع در كوزوو را تهديد نسبت به صلح شناخته بود، اما مخالفت روسيه و چين كار را در شوراي امنيت به بن­بست كشاند، كه به دخالت ناتو انجاميد، ولي شوراي امنيت وضع اوستياي جنوبي را تهديدي عليه صلح تشخيص نداده بود تا بر پايه آن اقدامي صورت پذيرد(كالجي، پيشين: 118). به­رغم غير قانوني بودن دخالت نظامي ناتو در كوزوو، اين اقدام ناتو موجبات جدايي كوزوو از صربستان و استقلال آن را فراهم نياورد، بلكه اساساً در راستاي فرو نشاندن بحران صورت پذيرفت. در كوزوو اقدامات نظامي يك جانبه نبود، بلكه از سوي اکثريت كشورهاي عضو ناتو صورت گرفت؛ در صورتي كه در اوستياي جنوبي اقدام نظامي فقط از طرف روسيه منجر به مداخله گرديد. كشورهاي خارجي شهروندن كوزوو را با دادن گذرنامه، شهروندان خود اعلام نكردند. اين در حالي است كه اقدام روسيه در اين راستا در اوستياي جنوبي عملي خلاف رويه­هاي بين­المللي و رسماً به مثابه الحاق اوستياي جنوبي به فدراسيون روسيه تلقي مي­گردد. هيچ كشور اروپائي حتي آلباني – که قرابت نژادی ،زبانی و دینی با اکثریت اهالی کوزوو دارد – خواستار پيوستن كوزوو به خاك خود نشد. فقط چهار كشور روسيه، ونزوئلا، نيكاراگوئه و نيجريه استقلال اوستياي جنوبي را پذيرفته اند، در حالي كه حدود 69 كشور استقلال كوزوو را مورد شناسايي قرار داده­اند. بنابراين با بررسي حقايق موجود، تلاش روسيه براي يکسان قلمداد کردن اقدامات ناتو در کوزوو به عنوان مشابه اقدامات نظامي خود در کشور گرجستان، تا حدودي گمراه کننده و محل تأمل است. ضمن اينکه بايد به اين مسئله نيز اشاره کرد که در پي درخواست مجمع عمومي سازمان ملل متحد در سال ۲۰۰۸ م. ديوان بين­المللي دادگستري[21] در 22 ژولاي 2010 اعلام کرد که اعلام استقلال منطقه کوزوو از صربستان در سال 2008 ميلادي قوانين بين­الملل را نقض نکرده است.

 

نتيجه­گيري

روسيه در شرايط خاصي به سر مي­برد. اگر فدراسيون روسيه دچار دگرگوني ساختاري شود يا امنيت آن در حوزه­هاي سنتي نفوذ، تحت تأثير موج­هاي واگرايي قرار گيرد، شاهد گسترش بي­ثباتي در داخل مرزهاي خود نيز خواهد بود. زماني كه دولت­هاي غربي به موازات الگوهاي رفتاري خود در جهت مداخله­گرايي و توسعه­طلبي به اقدامات تكميلي بيشتري مبادرت مي­ورزند، زمينه براي واكنش روسيه به وجود مي­آيد، و اين كشور براي بقاء و حفظ هويت خود، چاره­اي جز فعال­سازي الگوهاي معطوف به موازنه قدرت نمي­بيند. مسكو با اين اعتقاد كه غرب چه در دهه 1990 م. و چه در سال­هاي اخير در روندهاي جاري بالكان و پشتيباني از استقلال يك­جانبه كوزوو، هيچ­گاه ملاحظات و منافع آن كشور را مورد توجه قرار نداده است، در هشتم اوت 2008 م. با حمله گرجستان به اوستياي جنوبي فرصت را غنيمت شمرد و به بهانه حمايت از شهروندان اوستي و مقابله با جنایت­های نيروهاي گرجي علیه روس­های مقیم اوستیای جنوی، در منطقه خودمختار اوستياي جنوبي با هجوم گسترده به گرجستان، تلاش نمود با اين نمايش قدرت، غرب را وادار به شناسايي جايگاه روسيه در پهنه جهاني و دست كم برتري آن كشور در حوزه پيراموني خود نمايد.

در اين راستا روسيه به دفعات انگيزه­هاي سياسي خود را در پوشش معاهدات حقوقي قرار داده، از حق دفاع مشروع براي خود و حق تعيين سرنوشت براي اوستياي جنوبي سخن مي­راند، و كشته شدن پاسداران صلح روسي را عملي خلاف موازين حقوق بين­الملل تلقي مي­كند. در همين ارتباط مسكو معتقد است جامعه بين­المللي اين حق را به روسيه داده است كه بر مبناي يك شريك در فرآيند صلح، از انجام هرگونه عمل تجاوز كارانه ممانعت به عمل آورد و براي پايان بخشيدن به اين وضع، دست به دخالت نظامي بزند. اما به نظر مي­رسد عاملي كه بيشترين نقش را در رويكرد نظامي روسيه در گرجستان به همراه داشته است، عدم رضايت مسكو از استقلال يك جانبه كوزوو و حمايت همه جانبه دولت­هاي غربي از اين روند در حوزه بالكان است. افزون بر این موارد، یکی از مهم­ترین دلایل ناگفته روسیه برای مداخله در اوستیای جنوبی و آبخازیا نارضایتی مسکو از عملکرد دولت ساکاشویلی در برخورد با منافع روسیه بوده است که از سال 2003 و پیروزی انقلاب رنگی در گرجستان، مسکو با تفلیس دچار مشکل شد. از طرفی عمدۀ استدلالات روسيه را مي­توان تأكيد بر قطعنامه 1244 شوراي امنيت دانست كه كوزوو را بخشي از قلمرو صربستان معرفي مي­نمود، و بر همين اساس دخالت نظامي ناتو در بحران كوزوو را عاملي براي يكسان قلمداد كردن اقدامات نظامي خود درخاك گرجستان برمي­شمرد. مطابق استدلال روسيه، رسميت بخشيدن به استقلال كوزوو سنگ بناي اخلال در معاهدات بين­المللي تلقي شده و موجبات گرایش­های گريز از مركز مناطق مشابه را سهولت مي­بخشد. لكن اقدامات تحريك آميز روس­ها در اوستياي جنوبي در راستاي تحقق بخشيدن به تجزيه­طلبي و متعاقب آن حمله به گرجستان و شناسايي استقلال آن خلاف اين ادعاي كرملين را ثابت مي­كند.

 

فهرست منابع

الف) فارسی

– آرميتاژ، ريچارد و جوزف ناي (1388)، واکاوي قدرت هوشمند، تهران: نيروي مقاومت بسيج، معاونت فرهنگي – اجتماعي.

– آسايش زارچي، محمدجواد (1374)، بررسي مشكل كوزوو در يوگسلاوي، تهران: موسسه اطلاعات.

– آقايي، بهمن (1378)، فرهنگ حقوقي بهمن، تهران: كتابخانه گنج.

– احمدي، حسين (1387 الف)، چکيده مجموعه مقالات همايش ملي جنگ اوستياي جنوبي، تهران: مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 28 مهرماه.

­- احمدي، حسين (1387ب)، «چالش­هاي قومي در قفقاز»، فصلنامه مطالعات آسياي مرکزي و قفقاز، سال هفدهم، شماره 63.

– افشردي، محمدحسين (1383)، ژئوپليتيك قفقاز و سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، تهران: انتشارات دانشکده فرماندهي و ستاد عالي جنگ.

– امیدی، علی و مسعود رضائی (1390)، «ملاحظات حقوقی جنگ روسیه و گرجستان»، فصلنامه تحقیقات سیاسی و بین­المللی، سال سوم،  شماره 6، بهار.

– اميدي، علي (1385)، «ابعاد تجزيه­طلبي در اوستياي جنوبي و آبخازيا»، فصلنامه مطالعات آسياي مركزي و قفقاز، سال 15، شماره 56، زمستان.

­­- اميدي، علي (1387)، «ابعاد بين­المللي بحران گرجستان و آثار آن بر منافع ملي ايران»، اطلاعات سياسي اقتصادي، سال بيست­و­دوم، شماره 2-251، مرداد و شهريور.

– اميراحمديان، بهرام (1383)، «تحولات گرجستان در صحنة ژئوپلتيك قفقاز»، فصلنامه مطالعات آسياي مركزي و قفقاز، سال دوازدهم، شماره 45، بهار.

– بابا، علي­اکبر (1388)، «مقايسه تطبيقي استقلال جمهوري­هاي خودمختار آبخازيا و اوستياي جنوبي با استقلال کوزوو»، فصلنامه سياست خارجي، سال 23، شماره دوم.

– برانلي، ايان (1383)، حقوق بين­الملل در واپسين سال­هاي قرن بيستم، ترجمه صالح رضائي پيش رباط، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين­المللي.

– بوشهري، جعفر (1376)، مسائل حقوق اساسي به انضمام قوانين اساسي فرانسه، آلمان، انگلستان، آمريكا و شوروي، تهران: نشر دادگستر.

– بهشتي­پور، حسن (1386)، «پيامدهاي استقلال يكجانبه كوزوو»، همشهري ديپلماتيك، شماره 23، اسفند.

– جعفري، احمد (1380)، ريشه­هاي بحران كوزوو و دخالت نظامي ناتو، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين­المللي.

– حاتمي، تورج (1381)، منافع روسيه و آمريکا در آسياي مرکزي و قففاز، تهران: انتشارات خورزن.

– دادانديش، پروين (1386)، «سياست امنيت ملي روسيه در قرن21»، همشهري ديپلماتيك، ش23، اسفند.

– زرگر، افشين و محمدرضا مجيدي (1382)، «اوستي­ها زمينه­ساز اختلافاتي ديگر در قفقاز»، فصلنامه مطالعات آسياي مركزي و قفقاز، سال يازدهم، ش43، پائيز.

– شفيعي، نوذر و مسعود رضائي، (1389)، «مولداوي و بحران خاموش ترانس­دنيستر»، دو ماهنامه تحولات ايران و اوراسيا، ايراس، شماره 29-28، فروردين و ارديبهشت.

– شفيعي، نوذر و مسعود رضائي (1390)، «جنگ روسيه و گرجستان؛ زمينه و محرک­هاي اثر گذار»، دوفصلنامه مطالعات اوراسياي مرکزي، سال چهارم، شماره 9، پائيز و زمستان.

– فلسفي، هدايت الله (1369)،‌«شوراي امنيت و صلح جهاني»، مجله تحقيقات حقوقي، دانشگاه شهيد بهشتي، شماره8، پائيز و زمستان.

– قوام، عبدالعلي (1385)، اصول سياست خارجي و سياست بين­الملل، تهران: انتشارات سمت، چاپ دوازدهم، تابستان.

– كرمي، جهانگير (1382)، «سياست خارجي روسيه: مشكل تعريف منافع و رفتارهاي متناقض»، فصلنامه مطالعات آسياي مركزي و قفقاز، شماره 41، بهار.

– كرمي، جهانگير (1386) ، «نگاه مسکو به مسايل امنيتي و بين­المللي »،همشهري ديپلماتيک، سال دوم، شماره هجدهم، مهر ماه.

كوزه­گر كالجي، ولي (1387)، «نگاهي به بحران اوستياي جنوبي و هجوم روسيه به گرجستان»، اطلاعات سياسي اقتصادي، سال 23، شماره 4-253، مهرو آبان.

– نوري، عليرضا (1386)، « سياست روسيه در مورد استقلال كوزوو» ، همشهري ديپلماتيك، ش22، بهمن.

– يزداني، عنايت­الله و مجتبي تويسركاني (1387) ، «جنگ سرد دوم در هاتلند تازه: ژئواستراتژي قدرت­ها در پهنه ژئوپليتيك درياي مازندران – خليج فارس»، اطلاعات سياسي اقتصادي، سال23، شماره 8-257، بهمن و اسفند.

– بی­نا، (1391) متن کامل حکم سیاست خارجی پوتین، ایراس، 7 تیر، کد خبر: 24563

http://www.iras.ir/vdcjtie8.uqexmzsffu.html

ب) انگليسي

– Anderson, J (2008), “Medvedev -Good or Bad for Russian’s Neighbors“? December11, at: http://Soc.Caltare.baltic/msg/50b.5/032694=clank&cd=35

– Burns, Robert, (1999) “U.S., Russia Sign Kosovo Peace Plan”, Associated Press, Jun 18, at: http://www.apnewsarchive.com/1999/U-S-Russia-Sign-Kosovo-Peace-Plan/id-

-Chan, Samuel, (2088), “Showdown in the Caucasus“, at: www.rsis.edu.sg/publications/Perspective/RSIS0872008.pdf

-Fukuyama, Francis (1992), The End of History, NewYork: NewYork University Press.

– Kim, Julie and Steven Woehrel (2008), Kosovo and U.S. Policy: Background to Independence, CSR Report for Congress.www.fas.org/sgp/crs/row/RL31053.pdf

– Mendelson, Sarah and Gerber, Theodore (2008), “US and Them: Anti American views of the Putin Generation, Anti American Views of the Putin Generation”, The Washington Quarterly, at: www.twq.com/08spring/socs/08spring-mendelson.pdf.

– Rosenau, James (1971), The Scientific Study of Foreign Policy (New York: The Free Press Londen: Collier, Macmillan Limited)

– Victor, Marshall. J (2008), “Russia, Georgia and Kosovo Connection“, at: www.independent.org/nesroom/article. asp? Id=2301

– Kallaba, Pëllumb and Ferati, Violeta, (2012), Mapping the UNSCR 1244 Legacy in Post-Independence Kosovo: Between Contestation and Recognition, Kosovar Center for Security Studies,

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Abstract

Contradictory of the Russia’s Policy in South Ossetia’s independence and Kosovo

The present article foments to the question of action and dynamisms in the perimeter of international and precinct of Russia, comprising political tactics and security in its backyard, and in its explaining the reasons and roots of considering the upheavals of the Kosovo and Southern Ossetia and the same on the part of Russia, emphasizes on that point that the nationhood of Kosovo from Serbia has fomented to motive of reviving the influence of Russia in the suburban areas. The objection of Russia regarding nationhood of Kosovo is acceded as objection toward limitation in territorial perimeters and not taking part of that country in international management. Moscow regards the attraction of ongoing countries as penetration in its traditional domain on the part of USA and European countries in Western institutions namely NATO and EU regards as a hamper in the way of materialization of super power of Russia and following the policy of encompassing of that country from West.

Consequently; Moscow for reasoning its attacking to Georgia in August 2008 has attempted to compensate the army of NATO for stopping the Albanians of Kosovo as it did the same in the zone of Georgia.

Keywords: Russia, Southern Ossetia, Kosovo, Separatism, International laws

 

 

[1] . استادیار دانشگاه آزاد شهرضاahmadi@iichs.org

[2] . کارشناس­ارشد روابط بین­الملل دانشگاه آزاد شهرضاmsd.rezaei@yahoo.com

  1. 1. گروه تماس سازمان ملل در امور كوزوو شامل: مارتي آهتيساري (Martti Ahtisaari) – نماينده ويژه سازمان ملل در امور كوزوو- به همراه كشورهاي روسيه، آمريكا، آلمان، انگلستان، فرانسه و ايتاليا بود كه پس از ناكامي در انجام اهداف، كاندوليزارايس وزير خارجه وقت آمريكا، پايان آن­را رسماً در دسامبر 2007 اعلام نمود(Julie and Woehrel,2008:3-7).

 

  1. 1. South Ossetia
  2. 2. Iron
  3. 3. اشاره به شعار معروف «گرجستان براي گرجي ها» دارد كه توسط «گامسا خورديا» نخستين رئيس جمهوري گرجستان سرداده شد.
  4. 1. پيمان «داگوميس» در ژوئيه 1992 بين رؤساي جمهور روسيه و گرجستان – يلتسين و شوارد نادزه- گالازوت رئيس جمهور اوستياي شمالي و نماينده اوستياي جنوبي و با نظارت سازمان امنيت و همكاري اروپا (OSCE) به امضا رسيد و طي آن نيروهاي پاسدار صلح روسي- گرجي و اوستياي جنوبي به فرماندهي روسيه در مرزهاي گرجستان و اوستياي جنوبي مستقر شدند(Chan,2008: 1-3).
  5. 2. Eduard Shevardnadze
  6. 3. در حال حاضر نيز اين مشكلات اقتصادي در گرجستان كماكان وجود دارد. بطور مثال حقوق ماهيانه استاد در دانشگاه تفليس حداكثر 400 دلار و استاديار در دانشگاه كوتائيسي حداكثر 150 دلار است. نك به: حسين احمدي پيشين.
  7. Kosovo
  8. Viodina
  9. 2. Dayton Peace Accords
  10. 3. United Nations Interim Administration Mission in Kosovo (UNMIK)
  11. 4. Rambouillet Accords
  12. 1. interim international territorial administration of Kosovo
  13. Near Abroad
  14. Russian Monroe Doctrine
  15. Imperfect Peace
  16. نك به:

http://www.un.int/russia/new/MainRoot/docs/of ewes/080808/news20html

 

.[20]اصل استاپل «Stopple» يا اصل ممنوعيت انكار پس از اقرار قاعده اي است در حقوق بين الملل كه بر پاية آن اشخاص و دولت ها نمي توانند مطلبي را كه بيشتر پذيرفته اندانكار كنند يا منكر حقايقي شوند كه قبلاً خودشان به وجود آنها گواهي داده اند. نك به: بهمن آقايي (1378) فرهنگ حقوقي بهمن، تهران، كتابخانه گنج، ص 506.

  1. 1. ICJ