دكتر حسین احمدی[1]
مسعود رضائـي[2]
چكيـده
مقاله حاضر در پاسخ به اين سئوال كه چه كنشها و پويشهاي بينالمللي در حوزه پيراموني روسيه، دگرگوني رويكردهاي سياسي و امنيتي اين كشور را در حیاط خلوت خود دامن زده است، در تشريح و تبيين دلايل و ريشههاي يكسان قلمداد كردن تحولات اوستياي جنوبي و كوزوو از جانب روسيه، بر اين نكته تاكيد مينمايد كه استقلال كوزوو از صربستان به انگيزه احياي نفوذ روسيه در مناطق سنتي اين كشور دامن زده است. مخالفت روسيه با استقلال كوزوو را ميتوان مخالفت با محصور شدن آن درمرزهاي جغرافيائي خود و به بازي نگرفتن اين كشور در مديريت امور بينالملل دانست. روسيه جذب كشورهاي حاضر در حوزة نفوذ سنتي خود از سوي آمريكا و كشورهاي اروپائي در نهادهاي غربي چون ناتو و اتحاديه اروپا را به نحوي ايجاد مانع در مسير تحقق آرمان قدرت بزرگ خود و پيگيري سياست «دربرگيري» اين كشور از سوي غرب در قالبي جديد ميداند. از همين رو نيز مسكو براي توجيه حمله خود به گرجستان در ماه اوت 2008 تلاش كرده است تا مداخله نظامي ناتو براي متوقف ساختن پاكسازي نژادي آلبانيهاي كوزوو را مشابه اقدامات خود در خاك گرجستان توجیه نمايد. از اينرو در اين مقاله به گونهاي توصيفي و تحليلي ابعاد و جوانب اين ديدگاه نزد روسيه در قضيه فوق مورد و اکاوي و نقد و بررسي قرار ميگيرد.
واژگان كليدي: روسيه، اوستياي جنوبي، كوزوو، جدائيطلبي، حقوق بينالملل
مقدمـه
در سياست خارجي و شعاع عملياتي دولتها، معمولاً دو وضعيت تداوم و تغيير وجود دارد؛ اما در برخي دولتها طي دورهاي خاص، شاهد تغييرات و نوسانات گستردهاي در اين خصوص هستيم؛ بهطوريكه اين نوسانات نوعي سردرگمي و ابهام را به اذهان متبادر ميكند. تحولات ساختاري در پي فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، منجر به ظهور كشورهايي از جمله روسيه با خصوصيات جديد در نظام بينالملل جديد شد. گرايش كلي رهبران روسيه در ابتداي دهه 1990 م. مبتني بر آرمانگرايي و عموماً ايدئولوژيك بود؛ اما با آغاز قرن بيستويكم، دستيابي به جايگاهي بايسته در فرآيند رقابتهاي جهاني و بازسازي جايگاه اين كشور به عنوان يك «قدرت بزرگ جديد» مبناي سياست خارجي مسكو قرار گرفت. بنابراين روسيه به صورت آشكار و با اعتماد به نفس حاصل از تقويت مؤلفههاي قدرت خود، ديپلماسي فعال را در عرصه بينالملل و سياست «مقاومت مستقيم» را در برابر يك جانبهگراييهاي آمريكا در پيش گرفته است. در این ارتباط میتوان به حکم جدید ولادمیر پوتین به وزارت خارجه خود اشاره داشت که شامل 20 فصل بوده و در بند بخش هشتم آن به گونهای مختصر رابطه با ایالات متحده چنین تشریح شده است:
«تامین تساوی حقوق و فقدان تبعیض در تجارت دوجانبه؛ انجام اقدامات فعال برای جلوگیری از اِعمال تحریمهای یکجانبه و برون مرزی توسط ایالات متحده آمریکا علیه اشخاص حقیقی و حقوقی روسیه؛ اجرای مستمر پیمان کاهش سلاحهای راهبردی و تهاجمی روسیه و آمریکا مورخ ۸ آوریل سال ۲۰۱۰؛ مذاکرات کاهش سلاحهای راهبردی و تهاجمی در آینده فقط در راستای احتساب بدون استثناء عوامل تاثیرگذار بر ثبات جهانی و راهبردی امکانپذیر است؛ دفاع مستمر از رویکردهای روسیه نسبت به ساخت دفاع ضد موشکی آمریکا و دستیابی به ارائه ضمانتهای قطعی در خصوص عدم جهتگیری این سیستم علیه نیروهای بازدارندگی هستهای روسیه»(ایراس، 7 تیر 1391).
مقاومت در برابر تلاش آمريكا و اتحاديه اروپا براي اعلام استقلال كوزوو، از جمله موضوعات شاخصي بود كه روسيه با تمركز فعال بر آن سعي نمود ارتقاء موقعيت خود در عرصه جهاني را به طرفهاي خارجي و بهويژه غرب گوشزد كرده و خود را بازيگر فرامنطقهاي مهمي در ترتيبات منطقهاي و بينالمللي معرفي نمايد. روسيه در دهه 1990 م. مخالف اقدام عليه يوگسلاوي و سياستهاي غرب در بالكان در دوره پس از جانشيني بود، اما مواضع اين كشور عمدتاً بهدليل ضعف مفرط آن محلي از اِعراب نمييافت. هر چند روسيه در خاتمه دادن به جنگ يوگسلاوي نقشي فعال را ايفا نمود، اما تنها عضو گروه تماس سازمان ملل در امور كوزوو[3] بود كه مسئوليتهاي نظارتي و اداري آن بر اين منطقه از سوي قدرتهاي غربي سلب گرديد، و لذا روسيه عملاً از فرآيند تصميمسازي براي اعمال نفوذ در اين منطقه كنار گذاشته شد. در سالهاي گذشته روسيه علاوه بر كوشش جهت حفظ روزنههاي نفوذ در بالكان، از طريق جلب رضايت بلگراد، از تأثيرات «دومينوي» اعلام استقلال كوزوو ابراز نگراني نموده و معتقد است نميتوان دو نوع معيار متفاوت براي حق تعيين سرنوشت ملتها در نظر گرفت و با اعلام استقلال كوزوو خارج از چارچوب سازمان ملل، مهار تمايلات گريز از مركز مناطق مشابه در مناطق مختلف مشکل خواهد بود(شفيعي و رضائي،1390: 50-49). تأكيد مسكو بر آن است كه رويه استقلال طلبي كوزوو و به رسميت شناختن آن از سوي بيشتر كشورهاي اروپائي، سنگ بناي يك اخلال در نظام حقوق بينالملل تلقي خواهد شد. اما بهواقع اقدامات روسيه در منطقه جداييطلب اوستياي جنوبي كه رسماً جزئي ازخاك گرجستان محسوب ميشود، خلاف اين ادعا را ثابت ميكند. بنا به اصل 72 قانون اساسي اتحاد جماهير شوروي مصوب سال 1977، تنها 15 جمهوري حق جدايي از اين اتحاديه را داشتند. گرجستان به عنوان کشوري مستقل که ازجانب جامعه جهاني به رسميت شناخته شده بود از بطن اتحاد جماهير شوروي ظهور کرد و اوستياي جنوبي به عنوان بخشي ازخاک اين کشور محسوب گرديد. کوزوو نيز تحت قانون اساسي يوگسلاوي مصوب سال 1974 يک استان خودمختار بود و تقريباً از همه حقوق شش جمهوري يوگسلاوي برخوردار بود که بهطور تلويحي به کوزوو حق جدايي را ميداد. روسيه با نسبت دادن موضوع اوستیای جنوبی به پرونده کوزوو و بر این مبنا که اگر با حمایت کشورهای غربی کوزوو حق استقلال دارد چرا این امتیاز نباید مشمول وضعیت اوستیای جنوبی شود، خود را درگيرمسائلي کرده است که باهم درتضاد هستند. به نظر ميرسد که خود روسيه در اين زمينه دچار سردرگمي است؛ چرا که هنوز اصرار دارد استقلال کوزوو از صربستان غيرقانوني است؛ اين درحالي است که دو استان خودمختار اوستياي جنوبي و آبخازيا از گرجستان را به عنوان کشورهاي مستقل به رسميت شناخته است. اقدامات روسيه در گرجستان همچنين در تضاد با قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل هستند که به صراحت بر تماميت ارضي گرجستان تاکيد ميکنند. از این جمله میتوان به قطعنامه 1080 شورای امنیت اشاره داشت که در آوريل سال 2008 با رضايت خود روسيه در به تصويب رسيد. بنابراين با عنايت به اهميت اين موضوع، اين مقاله بر آن است تا رويكرد متفاوت روسيه در قبال اوستياي جنوبي و كوزوو را به عنوان دو جمهوري جداييطلب در قفقاز جنوبي و بالكان مورد واکاوي قرار دهد، و اينكه دوگانگي تحليلها و سياستهاي روسيه در اين ارتباط بر چه مباني و استدلالاتی استوار است؟
در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، جنبشهای جداییطلبی نیز در سراسر جهان پر رنگتر شد. اختلافات قومي، نژادي، زباني و فرهنگي يكي از دلايل اصلي بروز مناقشات و بحرانها در درون سرزمينهاي قفقاز و بالكانِ پس از فروپاشي شوروي بود. از همین رو در سال 1993 م. کنفرانس جهانیِ حقوق بشر در وین با صدور اعلامیهای بر ممنوعیت هرگونه جداییخواهی تأکید کرد(مرکز مطالعات حقوق بشر، 1382: 150). از 28 جنگ رخ داده در جهان در سال 1999، بالغ بر نوزده جنگ در داخل كشورها و عليه حكومتهاي مركزي بود كه در ميان آن پانزده جنگ با اهداف خودمختاري و جدائيطلبانه صورت پذيرفت(افشردي،1383 :124). در این راستا تحولاتِ استقلال طلبیِ استان اوستیای جنوبی از گرجستان و کوزوو از صربستان طی سالهای اخیر توجه بسیاری از نظریهپردازان سیاسی و حقوقی را به خود جلب نموده است و در این ارتباط دیدگاههای متفاوت و بعضاً متناقضی را مطرح نمودهاند که اهمیت و ضرورت پرداختن به این موضوع را نشان میدهد.
1-1. اوستياي جنوبي[4]
اوستياي جنوبي يكي از مناطق خودمختار گرجستان در قفقاز جنوبي است كه پس از استقلال در سال 2008، تفليس عملاً هيچگونه حاكميتي بر آن ندارد. اين جمهوري در شمال گرجستان و هم مرز با اوستیای شمالی (جزو قلمروروسيه) با مساحت 3900 كيلومتر مربع، با مركزيت «تسخينوالي» است كه جمعيت آن تا قبل از جنگ اوت 2008 كمتر از 100 هزار نفر تخمين زده شده است(احمدي، 1387( الف)، : 1) و در حدود 4/5 درصد از كل خاك گرجستان را شامل ميشود. آسِتها از اقوام ايراني قفقاز و از نسل آلانها و اقوام آريائي هستند، و زبانشان نيز ايراني است. به همين جهت مردم آلان خودشان را ايرون[5] وسرزمين خويش را ايرستون مينامند. در قفقاز نیز به آنها ايرون، اوس، آس، و در زبان روسي، مردم و سرزمين آلان را اوست و اوستيا مينامند»(احمدي،1387 (ب) :96).
اين جمهوري پس از اعلام استقلال گرجستان، با برگزاري يك همهپرسي به طور رسمي اعلام نمود كه قصد جدايي از گرجستان و الحاق به اوستياي شمالي را دارد. در اين سرزمين به غير از اوستها، روسها، گرجيها، يونانيها و ارمنيها نیز سكونت دارند(زرگر و مجيدي،1387 :4). جنبش جداييطلبي در گرجستان ابتدا در سال 1989 در استان خودمختار اوستياي جنوبي رخ داد كه عمدتاً بر سر مسئله زباني بود، ولي در پس ماجرا اوستهاي جنوبي خواهان پيوستن به اوستياي شمالي بودند. اوستها از ابتداي جدايي از يكديگر در اوايل دهه 20 قرن بيستم و تشكيل اتحاد جماهير شوروي، از مرزهايي كه در امتداد خط رأس كوههاي قفقاز بزرگ، سرزمين آنان را به دو بخش اوستياي شمالي، به عنوان يك جمهوري خودمختار در تركيب فدراسيون روسيه در شمال، و استان خودمختار اوستياي جنوبي در تركيب جمهوري گرجستان در دامنه كوههاي قفقاز تقسيم شده بود ناراضي بودند(اميراحمديان،1383 :89)؛ اما عمدة مخالفتها با اتحاد هر دو اوستيا از جانب حزب كمونيست و ارگانهاي وابسته بدان صورت ميگرفت. درخواست «جبهه مردمي اوستياي جنوبي» براي پيوستن به اوستياي شمالي و الحاق به روسيه در جهت تقويت و تحكيم خودمختاري كه توسط «شوراي عالي اوستياي جنوبي» به تصويب رسيد با مخالفت شديد پارلمان گرجستان مواجه شد و آن را باطل نمود تا زمينه براي محدوديتهاي بيشتر عليه مردم و مسئولان اوستياي جنوبي مهيا شود(اميدي،1385 :57). در سال 1990 مسكو از تلاشهاي گرجستان براي جلوگيري از جدايي اوستياي جنوبي پشتيباني نمود ولي در زمستان 91-1990 كوشش تفليس در برقراري حكومت مستقيم خود بر اوستياي جنوبي و اعلام زبان گرجي بهعنوان تنها زبان رسمي كشور[6]، موجبات يك جنگ تمام عيار را فراهم نمود تا سرانجام با امضاي پيمان «داگوميس»[7] نيروهاي پاسدار صلحي از طرفهاي منازعه در مرزهاي اوستياي جنوبي و گرجستان مستقر شدند و موجبات امنيت نسبي را در منطقه مذكور فراهم نمودند. در دوران رياست جمهوري «ادوارد شوارد نادزه»[8] مشكل اوستيا به دليل مشكلات سياسي و اقتصادي لاينحل باقي ماند و شرايط نه جنگ و نه صلح در آن مناطق حكمفرما بود كه از مهمترين دلايل اين وضعيت را ميتوان به نابساماني اقتصادي گرجستان نسبت داد.[9]
تا ميانه سال 2004 م. اوضاع در اوستياي جنوبي آرام بود، ولي در ژوئن همان سال همزمان با تحركات نظامي گرجستان درگيريها مجدداً آغاز شد. در اين مقطع دولت گرجستان اعلام نمود كه افزايش ناامني ودزديهاي مسلحانه، انگيزة دخالت نظامي اين كشور در اوستياي جنوبي بوده است. اما اوستها اين استدلال گرجيها را تنها دستاويزي در جهت سركوب بيشتر خود تلقي ميكردند(اميدي،7 138 :61). در سال 2006 م. در يك همه پرسي 99 درصد از مردم اوستياي جنوبي به استقلال از گرجستان رأي دادند. متعاقب اين ماجرا و پس از دو سال تنش در روابط گرجستان و اوستياي جنوبي، «ميخائيل ساكاشويلي» رئيس جمهور گرجستان با دلگرمي از حمايت و پشتيباني غرب در صدد فرصتي براي بازگرداندن حاكميت خود بر اين منطقه برآمد كه اين فرصت نيز فارغ از هرگونه داوري در مورد اقدام تفليس در هشتم اوت 2008 و همزمان با آغاز بازيهاي المپيك پكن ميسر شد.
1-2. كوزوو[10]
كوزوو با مساحتي برابر 10887 كيلومتر مربع در جنوب غربي صربستان، از شمال غربي با جمهوري مونتهنگرو، از جنوب شرقي با جمهوري مقدونيه و از جنوب غربي با آلباني هم مرز است. 2/2 ميليون نفر جمعيت دارد كه از اين ميزان 88 درصد آلباني تبار، 7 درصد صرب و 5 درصد اقوام گوناگون از جمله گورانيها، تركها و مصريها هستند(آسايش زارچي،1374 :5). كوزوو بين قرون 11 تا 13 م. جزئي از پادشاهي صربستان بود كه به همراه پادشاهي بلغارستان از خاك امپراطوريِ در حال نابوديِ بيزانس سر برآورد. در سال 1389 م. با شكست عربها در منطقه معروف به «آمسل» در كوزوو در برابر سپاه عثماني، جنوب بالكان از دست صربها خارج شد و در حمله ديگري كه قواي عثماني در سال 1459 م. ترتيب داد، پايتخت آنها نيز سقوط كرد و بدين ترتيب عمر پادشاهي صرب به پايان رسيد. اما در سال 1887 م. بود كه اين جمهوري به عنوان ولايت كوزوو در امپراطوري عثماني شناخته شد(جعفري،1380 :2). در نخستين جنگ بالكان در سال 1912 م. ارتش صربستان كوزوو را فتح و به خاك خود ملحق نمود. اما پس از شكست ارتش صربستان در سال 1915 م. در جنگ با مپراطوري مجارستان، اتريش بخش شمالي آن را اشغال، و بخش جنوبي آن نيز به دست بلغارستان افتاد. پس از جنگ اول جهاني، صربستان به جهت پيوستن به اردوگاه متحدين، كوزوو را به غنيمت برد و پس از تشكيل جمهوري فدرال يوگسلاوي در خاتمه جنگ دوم جهاني همچنان بخشي از خاك اين كشور باقي ماند. در سال 1974 م. كه قانون اساسي يوگسلاوي اختيارات ويژهاي را تنها به استان «ويودنيا»[11]ي صربستان داد، وضع سياسي كوزوو پيچيده شد و متعاقب سرخوردگي و اعتراضات گسترده مردم كوزوو در همان سال، دولت مركزي يوگسلاوي با اعطاي اختيارات داخلي نسبتاً گسترده به كوزوو نيز موافقت کرد. اما در سال 1989 م. نمايندگان پارلمان محلي كوزوو با صدور اطلاعيهاي تأسيس جمهوري مستقل كوزوو را رسماً اعلام نمودند.
در پي اين رويداد كمتر از 72 ساعت پارلمان صربستان، پارلمان و دولت محلي كوزوو را منحل و در سپتامبر همان سال، پارلمان صربستان قانون اساسي جديد را به تصويب رساند كه بر اساس آن خودمختاري گسترده كوزوو لغو، و يك خودمختاري محدود به آنان اعطا شد. آنچه که باعث شد مسئله كوزوو به موضوع محوري بالكان مبدل گردد، قرارداد «صلح دِيتون»[12] بود که در 14 دسامبر 1995 م. در پاریس ميان جمهوري بوسني و هرزگوين، كرواسي و صربستان به منظور پايان دادن به برخي از مسائل بالكان به اجرا درآمد(بهشتي پور،1386 :48). اما عدم توجه مثلث صلح به بحران كوزوو، كه با به قدرت رسيدن «اسلوبودان ميلوسوويچ» همراه بود، زمينه را در جهت ايجاد نوعي مقاومت منفي در كوزوو و تلاش براي جدائي طلبي فراهم ساخت. در سال هاي 1998 و 1999 م. در پي درگيريهاي خونين در كوزوو، شوراي امنيت سازمان ملل متحد در دهم ژوئن 1999 م. قطعنامه 1244 را به تصويب رساند و در پي آن هشتمين جنگ بالكان در سده بيستم پايان پذيرفت. بر پايه اين قطعنامه كوزوو همچنان بخشي از قلمرو صربستان شناخته شد، نيروهاي صرب از اين استان بيرون رفتند و اداره آن به دست نيروهاي سازمان ملل متحد در کوزوو[13] سپرده شد. اما نهايتاً در تاريخ 17 فوريه 2008 م. بود كه كوزوو به طور يكجانبه استقلال اين استان خودمختار را اعلام نمود. نکته قابل تأمل نیز اینکه روسیه با قرار گرفتن کوزوو تحت قیومیت سازمان ملل موافقت نمود اما همواره با استقلال آن مخالف است. در این ارتباط میبایست توافقنامه تاریخی هالبروک و جرنومردین نمایندگان روسای جمهوری آمریکا و روسیه را در هلسینکی فنلاند در سال 1999 مد نظر قرار داد. در این توافقنامه به روسیه نیز اجازه داده بود تا نیروهای حافظ صلح خود را به یکی از مناطق پنجگانه در کوزوو اعزام و مستقر نماید. این مناطق از این جهت به کشورهای ایالات متحده، فرانسه، ایتالیا، انگلستان و آلمان سپرده شد که برای تضمین وحدت عمل، ناتو آن را ضروری میدانست. نیروهای روسیه نیز در منطقه تحت نفوذ و فرماندهی ایالات متحده مستقر شدند(Burns,18 Jun 1999).
اعلاميه استقلال كوزوو يك دهه پس از آخرين جنگ ميان كوزوو و صربستان صادر شد. کشورهای غربی براي جلوگيري از تكرار فجايع منطقه بالكان تلاش خود را به كار بردند و در پی آن توافقنامه رامبويه[14] شکل گرفت. يكي از موارد اين توافقنامه ايجاد خودمختاري دموكراتيك در كوزوو و در چارچوب جمهوري فدرال يوگسلاوي و براي مدت سه سال بود. اين توافقنامه توسط كوزوو مورد پذیرش واقع شد اما صربستان آن را نپذیرفت. پس از مداخله نظامي ناتو كه موجب برگشتن صربستان به پاي ميز مذاكره شد، شوراي امنيت قطعنامه 1244 را تصويب كرد و اداره سرزميني موقت در كوزوو[15] و عمليات سازمان ملل در كوزوو را ايجاد نمود و عملكرد نهادهاي موقتي خودمختاري دموكراتيك كوزوو را تأييد نمود. در سال 2005 كوزوو و صربستان آخرين دور از مذاكرات خود را آغاز نمودند. پس از انتخابات مجلس كوزوو در نوامبر 2007، نمايندگان مجلس به اتفاق كوزوو را به عنوان يك كشور مستقل اعلام نمودند. 69 كشور كه شامل تمام همسايههاي كوزوو ميشود جز يك كشور همسايه و 22 كشور از اتحاديه اروپا استقلال كوزوو را به رسميت شناختند. صربستان مانند روسيه و برخی از کشورها اين استقلال را غيرقانوني اعلام كردند.
با عنایت به توضیحاتی که مطرح گردید، سال 2008 م. به عنوان سالی سرنوشتساز و حیاتی در عرصه بینالمللیِ عملکرد روسیه قلمداد گردید که مدیریت موضوع استقلال اوستیای جنوبی و کوزوو به عنوان دو تحول در خصوص پدیده جداییطلبی ارتباطی مستقیم با وجهه و قدرت نمایی این کشور داشت. از همین رو مقامات روسیه در مناطق قفقاز جنوبی و بالکان که همواره به صورت سنتی حوزه نفوذ خود میدانند، رویکردی متفاوت را نسبت به دو قضیه در پیش گرفت که در نوع خود از تناقض و استانداردی دوگانه برخوردار است.
با اندكي دقت به موقعيت روسيه در نقشه جغرافيا، به وضوح مشخص ميشود که اين کشور پهناور در همسايگي مناطق جغرافيائي مختلفي قرار دارد که شرايط ژئوپلتيک هر يک از آنها سياست امنيت ويژهاي را براي روسيه و محيط امنيتي آن ايجاب ميکند. معمولاً کشورها در هر دورهاي براي آمادگي، بازدارندگي و مقابله با مشکلات و تهديد هاي امنيتي، اقدام به تنظيم اسنادي با عنوان «دکترين امنيت ملي» ميکنند. هر دکترين نظامي نيز دربردارندۀ سه مولفۀ تهديد و جنگ آينده، قدرت نظامي مورد نياز و استراتژی و تاکتيک مناسب خواهد بود(کرمي،1386 :22). بر اساس مفاد اين سند و از زاویه دید روسها در قرن بيستويکم، ديگر نظام تک قطبي معنايي ندارد و هماكنون نظام بينالملل چند قطبي است. نخستين تهديدي که در اين سند جديد مورد توجه روسها قرار گرفته است، به بحث تقويت نيروهاي بينالمللي و ناتو در اطراف مرزهاي روسيه مربوط ميشود. مورد ديگری که ميتوان در اين ارتباط اشاره کرد اين است که هرگونه گسترش تسليحات کشتار جمعي يا استفاده از آنها يک تهديد نظامي بزرگ عليه روسيه تلقي ميشود. سومين تهديد نيز به بحث مناقشات نظامي و بحرانهاي قومي، مذهبي و سياسي در محيط مجاور روسيه بر ميگردد. افزون بر اين موارد، در اين دکترين که چند روز قبل از جنگ اوستيا نيز منتشر شد، واژه دشمن تغيير يافته است و بهطور جدي به موضوع تهديد تروريسم و تجزيهطلبي اشاره ميشود. براي فهم بهتر سياست روسیه در «خارج نزديک»[16]، درک نسبي اهداف حضور مسکو در حوزۀ پیرامونیِ آن ضرورت دارد. از جمله اين اهداف ميتوان به تمايل به تحکيم حضور نظامي در جمهوريهای استقلال یافته ،تحکيم پيمانهاي امنيت دسته جمعي، حفاظت مشترک از مرزها و ممانعت از نفوذ نظامي امنيتي ديگر قدرتهاي جهاني و منطقهاي در مناطق نفوذ این کشور اشاره کرد.
محافظت از مرزهاي شوروي سابق براي روسيه از دو جهت حائز اهميت است: از يک سو روسيه با توسل به اين امر حوزه شوروي سابق، به غير از بالتيک را حوزه منافع حياتي خود قلمداد کرده و مرزهاي آن را مرزهاي خود ميداند؛ و از سوي ديگر به واسطه فقدان مرزهاي رسمي ميان روسيه و بسياري از جمهوريهاي استقلال يافته، تأمين مرزهاي خارجي سابق به معناي تأمين امنيت روسيه خواهد بود(دادانديش،1386 :45). از طرفی پيوندهاي امنيتي در ميان مجموعه جمهوريهاي سابق اتحاد جماهير شوروي، مفهوم جديدي را در سياست امنيتي روسيه بهوجود آورد که در راستاي «دکترين مونروئه روسي»[17] قابل تأمل است. اين آموزه دربردارندۀ حق مداخله روسيه در جمهوريهاي ديگر بر اساس منافع ويژه آن است. روسيه با ارائه اين مفهوم کوشيده است تا حضور نظامي خود را در مناطق پيرامون توجيه نمايد. این سبک از دکترين مونروئه به شيوۀ روسي از ابعاد مختلفي برخوردار است: حفاظت ازاقليتهاي روس، آن هم به مراتب فراتر از چارچوب تعيين شده در حقوق بينالملل و شناسائي حق روسيه بر حمايت از اقليتهاي خود که در کشورهاي جديد التأسيس منطقه سکونت دارند. در اين جا عبارت «روس» تمامي افرادي را که به زبان روسي تکلم ميکنند و به فرهنگ اين کشور نزديک ميباشند در بر ميگيرد(حاتمي،1381 :87-84).
قضییۀ فوق با تکيه بر قراردادهاي منعقده ميان روسيه و این جمهوريها قابل تحقق است و کرملين اين موضوع را در جهت استقرار تحکيم صلح اجتنابناپذير ميداند. در همين ارتباط استراتژيستهاي روسي بر اين باورند که ايجاد يک «صلح ناقص»[18] بهتر از عدم آن و وجود ناامني و درگيري است(حاتمي،1381 :95). بهرهبرداري از استقرار لشکر چهارده در منطقه ترانسدنيستر مولداوي، توانست فکر اتحاد با روماني را نزد مقامات مولداوي متوقف نمايد. پشتيباني فني و تسليحاتي نيروهاي روسي از شورشيان آبخازيا در مقابله با دولت گرجستان، رهبري سياسي تفليس را مجبور ساخت تا بهرغم بيميلي، تداوم حضور نظامي روسيه و الحاق به کشورهاي مستقل مشترک المنافع را بپذيرد. پس از اين سلاحهاي روسي در اختيار نيروهاي گرجي قرار گرفت و حملات آنها به آبخازيا آغاز شد. سپس نيروهاي روسي در قالب نيروهاي پاسدار صلح (پيمان داگوميس) وارد منطقه شده و در پايگاههاي قبلي خود مستقر شدند(شفيعي و رضائي،1389 :46 ). بنابراين با توسل به شيوههاي قديمي، بخشي از اين سند به منابع و روشهاي جديد جنگيدن و بخشي ديگر به عنوان ابزار توازن قوا با قدرتهاي بزرگ و بازيگران منطقهاي در حوزۀ خارج نزديک وحياط خلوت روسيه اختصاص دارد. نظر به همین تحولات و رویکرد روسیه، با روی کار آمدن ساکاشویلی در گرجستان، گرجیها از عضویت کشورهای همسود خارج شدند و اختلافات دو کشور بیشتر شد و انگیزۀ روسها در پشتیبانی و تحریک اوستیای جنوبی به موازات گرایش های فراآتلانتیکی ساکاشویلی وارد عرصۀ جدیدی گردید.
يكي از نيروهاي پيش برنده تاريخ و جداكننده انسان از ديگر موجودات، خواست انسانها به احترام و شناخت است، و اين خواست در سطح فردي، گروهي و ملي وجود دارد. این دیدگاه هگل است. وی بر آن است كه خواست شناخته شدن نخستين هستۀ كشاكش و جنگ ميان نيروهاي پيكارگر بوده كه ماهيت تاريخ را شكل داده است. تئوري هگل در زمينه برخي از درگيريهاي بينالمللي را ميتوان چنين بهكار گرفت كه دولتها از يكديگر انتظار دارند كه شناخته شوند و اين شناسايي به قدر شأن و جايگاهشان باشد. بنابراين اگر فرآيند شناسايي صحيح و واقعي نباشد، يعني شناسايي با انكار و كوچك شمردن همراه شود، پيكار در مي گيرد(Fukuyama,1992:13-20).
نظر به آنكه اقدامات جهان غرب پس از فروپاشي شوروي با روسيه در خور شأن و جايگاه اين كشور نبود، رفتار مسكو نسبت به تحولات پيراموني و عرصۀ سياست خارجي، همواره ابعادي واكنشي به خود گرفته است. از ميان مسائل گوناگون مطرح در روابط روسيه و غرب، دو موضوع از اهميت و حساسيت بيشتري برخوردار بودهاند: استقلال جمهوريهاي جدا شده از شوروي سابق و اقدامات ناتو و بحث گسترش آن. در ارتباط با ناتو سه تحول اساسي مشاهده ميشود كه به سياست غربستيزي در روسيه كمك كرده است، بمباران نيروهاي صرب، تجديد نظر در مفهوم استراتژيك ناتو براي اقدام در وراي مرزهاي كشورهاي عضو و دخالت ناتو در كوزوو(كرمي،1382: 60). هر چند در شرایط موجود، تحولاتی چون سپر دفاع موشکی و بهار عربی (سرخوردگی روسیه از اقدامات غرب در لیبی و جبران آن در موضوع سوریه) را نیز باید به موارد پیشین افزود.
در حقيقت بحران كوزوو نقطه عطف هشدار دهندهاي بود كه براي نخستين بار پس از جنگ سرد، روسيه و غرب خود را در دو سوي يك منازعه مسلحانه قرار داد. در جريان اين بحران حتي كشورهايي چون مجارستان، روماني و بلغارستان نيز اجازه ندادند كه مسكو از آسمان آنها استفاده كند. آنچه كه مسكو تجربه کرد، اين بود كه غرب حاضر نيست نفوذ سنتي روسيه را در بالكان به رسميت بشناسد. وخامت اوضاع براي مسكو تا بدانجا بود كه حتي در موضوعات مربوط به خارج نزديك و حیاط خلوت خود نيز توان مقابله با ناتو را نمييافت. جنگ در داغستان و چچن در تابستان 1999 م. بهعنوان نخستين تجربه «ولاديمير پوتين» كه بهتازگي به مقام نخست وزيري نائل شده بود، آغاز مجموعهاي از اقدامات جدي در واكنش به تحقير روسيه در جريان بحران كوزوو تلقي ميشد. به ديگر سخن پس از يك دهه، روسيه با كنار گذاشتن سياست انقباضي و به دست دادن تعريفي تازه از هدفها، اولويتها و حوزههاي نفوذ و همچنين تعريفي تازه از امنيت ملي، چهرهاي جديد را از روسيه به جهانيان و به ويژه دولتهاي غرب نشان داد.
در همين ارتباط آنچه كه واكنش سخت روسيه در اوستياي جنوبي را سبب شد، اعلام استقلال كوزوو بدون جلب رضايت مسكو و بلگراد و پشتيباني ايالات متحده و اتحاديه اروپا از آن بود كه با مخالفتهاي شديد اين دو كشور، به شناسايي بينالمللي كوزوو انجاميد. هر چند گرجستان به علت داشتن شرايط مشابه در مورد اوستيا و آبخازيا، با استقلال كوزوو موافق نبود، اما اين به تنهايي نتوانست خشم فرو خفته مسكو را فرونشاند كه در نتيجه آن نيز روابط روسيه و آمريکا بعد از جنگ قفقاز به پائينترين سطح از زمان جنگ سرد تاکنون رسيد. اغلب روسها طرحها و کمکهاي آمريکا را بخشي از دستور کار پنهان آن براي تضعيف روند احياي روسيه تلقي ميکنند به همین جهت احساسات منفي درباره ايالات متحده در روسيه پس از جنگ سرد، بار ديگر پس از به رسميت شناختن کوزوو نمايان شد.
بنابراين با نگاهي كلي به اقدامات جهان غرب مانند كشاندن دامنه ناتو و اتحاديه اروپا به شرق، پشتيباني از انقلابهاي رنگين و برپايي سامانه پدافند موشكي در چك و لهستان به عنوان يك كنش مسكو را وادار به واكنش كرده بود كه در چارچوب مدل «طرح پيوستگي» جيمز روزنا در سياست خارجي ميتوان به اقدام اخير روسيه در اوستياي جنوبي «پويش عكسالعملي» اطلاق نمود كه متضمن رفتار خارجي يك بازيگر به مقتضاي پاسخگويي به يك درونداد از خارج است(Rosenau,1971: 343-4).
دولتي كه از حربه نظامي در سياست خارجي استفاده ميكند، در صدد است تا از طريق تحت فشار قرار دادن دولت هدف، او را وادار نمايد تا در الگوهاي رفتاریِ سياست خارجي خود از لحاظ سلسله مراتب اهداف، منافع ملي و نيز دادههاي جهتگيريهاي سياست خارجي، تجديد نظر اساسي به عمل آورد. گاه دولتها از حربه نظامي براي كسب اعتبار يا اعاده اعتبار از دست رفته خود و نيز براي تأمين خواستهاي فرهنگي، اقتصادي و سياسي استفاده ميكنند(قوام،1385: 19-218). دولتها همواره ميكوشند انگيزههاي سياسي و جنگ افروزانه خود را در پوشش معيارهاي حقوقي توجيه نمايند. سياست روسيه در اوستياي جنوبي نيز از اين قاعده مستثني نيست و در همين راستا قابل ارزيابي است. مسكو معتقد است ورود روسيه به اوستياي جنوبي بر مبانی قانوني استوار بوده و در جهت مأموريت نگهداشت صلح برابر با پيمانهاي منعقد شده انجام گرفته است. روسيه بر اين باور است كه در هشتم اوت 2008 نيروهاي مسلح گرجستان دست به حمله مسلحانه عليه نيروهاي پاسدار صلح روسي و شهروندان غير نظامي اوستياي جنوبي زده است و اين عمل به وضوح به معني زير پاگذاشتن حقوق بينالملل بوده و جامعه بينالمللي اين اختيار را به روسيه داده است كه در راستاي يك شريك در فرآيند ایجاد صلح از انجام هرگونه عمل تجاوزكارانه ممانعت به عمل آورد. اقدامهای نظامي تفليس منجر به مرگ 20 نفر صلح بان روسي شده و این عمل آنان را از انجام مأموريت حفظ صلح باز داشتهاند. در همين راستا «مدودف» (رئیس جمهور وقت روسیه) در بيانيهاي در هشتم اوت 2008 اعلام کرد:
«مطابق با قوانين اساسي و قانون و مقررات فدرال روسيه، به عنوان رئيس جمهور فدرال روسيه وظيفه خود ميدانم كه از حيات و شرافت افرادي كه شهروند روسيه محسوب ميشوند فارغ از اين كه در كجا زندگي ميكنند پاسداري نمايم. ما هرگز اجازه نخواهيم داد كه مرگ شهروندانمان بي كيفر بماند و عاملان اين جنايات، كيفري خواهند ديد كه شايسته آنند»[19].
اما اساساً منشور ملل متحد در فصل هفتم و ماده 39 آن، شوراي امنيت را مسئول شناخت هرگونه تهديد نسبت به صلح، نقض صلح يا عمل تجاوز ميداند. پس اگر در گرجستان هرگونه اقدامي مانند روا داشتن نابرابري و رفتار غير انساني و ناقض حقوق شهروندان اوستياي جنوبي يا اقدام نيروهاي مسلح گرجستان در كشتن صلح بانان روسي صورت گرفته باشد، مرجع ذيصلاح شوراي امنيت خواهد بود. مسئله ديگري كه در بيانيه كاخ كرملين در خور توجه است، اشاره به ضايع شدن حقوق بينالملل و حقوق بشر از سوي دولت گرجستان است و اين كه اين عمل به دولت روسيه حق ميدهد كه براي پايان بخشيدن به اين وضع دست به دخالت نظامي بزند(كالجي، پيشين: 111). در این ارتباط نکته جالب اینکه روسیه دقیقاً به استناد قوانین سازمان ملل با حمله ناتو به عراق و لیبی و سوریه مخالف است، اما در موضوعی که خود ذینفع بوده و دخیل است، به گونهای یکجانبه و بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل به خود حق میدهد که به خاک یک کشور مستقل یعنی گرجستان حمله کند و یک استان این کشور را در عمل از سرزمین مادریاش جدا کند.
روسيه قفقاز جنوبي را حیاط خلوت، و خود را وارث قانوني شوروي و روسيه تزاري ميداند كه نزديك به دو قرن بر اين منطقه سلطه داشته است. لذا عقبنشيني روسيه از اين جمهوريها، تحركات جدائي طلبانه شش جمهوري ديگر در قفقاز شمالي را نيز در پی خواهد داشت. بنابراين حمله سخت نظامي روسيه به گرجستان كه با عدم رعايت اصل تناسب در جنگ نيز همراه بود، نقض آشكار رويههاي حقوقي و قطعنامههاي سازمان ملل متحد محسوب ميشود. درسال هاي اخير، فراتر از دواستثنا براي كاربرد زور و قوه قهريه، اقدام جمعي با اجازه شوراي امنيت و حق دفاع مشروع، تئوريهاي جديدي در حقوق بينالملل دربارة مشروعيت مداخلههای بشردوستانه و حمايت از شهروندان در سرزمين دولتي كه با اتباع خود بيرحمي گسترده روا ميدارد پا گرفته است، و مكانيسم شوراي امنيت نيز توان حل و فصل آن را ندارد. نمونۀ بارز اين ماجرا را ميتوان به كارشكني پيدرپي روسيه و چين اشاره داشت كه عليرغم روند پاكسازي قومي و نژادي آلباني تباران كوزوو توسط اسلوبدان ميلوسوويچ، هرگونه قطعنامه در شوراي امنيت را وتو ميكردند و مانع از دخالت شوراي امنيت در بحران كوزوو ميشدند. اما برخلاف وجود چنين نظرياتي در حقوق بينالمللِ عرفي، حمايتي نسبت به اين امر وجود ندارد و هيچ کدام از قطعنامههاي سازمان ملل، حق مداخله نظامي يك دولت در دولت ديگر را كه رضايت بر مداخله ندارد، بر اساس ملاحظههای بشر دوستانه تأييد نميكند(امیدی و رضائی،1390: 115-114). نكته ديگر در استدلالات روسيه، حق دفاع مشروع بر اساس ماده 51 منشور ملل متحد است. در واقع اين اصل زماني مشروعيت دارد كه واكنش در قبال تجاوز باشد، در صورتي كه در اين مورد، تجاوز يك كشور به كشور ديگرصورت پذيرفته وحق مالكيت كشور گرجستان ضايع شده است.
با توجه به موارد مذکور، كشور قرباني در مقام دفاع از خود، عملي جز استيفاي حق از دست رفته انجام نميدهد؛ لكن چون كه دفاع از حاكميت در حد دفع تجاوز، مشروع شناخته شده است، عمليات كشور قرباني حتماً بايد متناسب با اقدامات تجاوزكارانه باشد. لذا اشغال مستمر تمام يا بخشي از كشور متجاوز به طريق اولي خود تجاوز محسوب ميشود(فلسفي، 1369: 96-95) و به اين دليل كه حق ذاتيِ دفاع مشروع فقط براي كشورها محفوظ است، نميتوان اين حق را براي اوستياي جنوبي كه بخشي از خاك گرجستان قلمداد ميشود پذيرفت، و در همين ارتباط نيز ماده يك قطعنامه تعريف تجاوز مصوب 1974 به اين موضوع با صراحت اشاره كرده است. همچنين در بند 5 از ماده سوم قطعنامه مذكور آمده است: «استفاده از نيروهاي مسلح در خاك كشوري همپيمان، بهصورتي كه ناقض پيمان ميان دو كشور باشد و همچنین ادامه حضور آن نيروها پس از سپري شدن زمان اعتبار موافقتنامه، از جمله اعمالي است كه تجاوز شمرده شده است»(فلسفي،پيشين: 90)، كه در اين راستا نيز اقدامات روسيه در گرجستان نه تنها قابل دفاع نيست بلكه اساساً عملي مغاير موازين بينالمللي شناخته ميشود.
نكته ديگر در ارتباط با نيروهاي پاسدار صلح است كه بر اساس پيمان «داگوميس» قابل ارزيابي است. هر چند كشته شدن صلحبانان روسي توسط نيروهاي گرجي عملي خلاف اصول حقوق بينالملل بوده، لكن واكنش گسترده روسيه و استناد به اين عمل تفليس جايز به نظر نميرسد. در همين ارتباط آن چه مهم به نظر مي رسد نارضايتي دولت گرجستان از پيمان داگوميس است. امري كه به تركيب نيروهاي پاسدار صلح و تنها ماندن نيروهاي گرجستان در برابر نيروهاي روسي و اوستيايي بر ميگردد كه هم از لحاظ تعداد، نيروهاي روسي و اوستي بيشتر از نيروهاي گرجي بوده و هم فرماندهي اين نيروها را روسها عهدهدار بودهاند؛ روندي كه به بحران جداييطلبي و تحركات ضد گرجي دامن زده است. بنابراين رضايت كشور ميزبان براي استقرار نيروهاي پاسدار صلح يعني گرجستان در اين جا از اهميت ويژهاي برخوردار است. نظر به اين كه درخواست دولت گرجستان در مورد تغيير تركيب نيروهاي پاسدار صلح و لغو پيمان داگوميس، تماماً با اصول حاكم بر نيروهاي پاسدار صلح همخوان است، استقرار اين نيروها در خاك گرجستان تنها با رضايت دولت گرجستان امكانپذير است(امیدی و رضائی،1390: 123-122).
بحث ديگر در ارتباط با اصل «استاپل»[20] است كه از طرف دولت روسيه مورد بيتوجهي قرار گرفته است. ماده 70 قانون اساسي مصوب 7 اكتبر 1970 م. شوروي اعلام ميدارد كه: اتحاد جماهير شوروي يك دولت فدرال چند مليتي متحد است كه بر پايه اصل فدراليسم سوسياليستي و در پي تعيين سرنوشت آزاد ملتها توسط خود و پيوستن آزادانه و رضايتمندِ جمهوريهاي شوروي سوسياليستي با برخورداري از حقوق يكسان، تشكيل شده است. ماده 72 همين قانون اين حق را به رسميت ميشناسد كه جمهوريهاي فدرالي از حق جدا شدن آزادانه از اتحاد جماهير شوروي برخوردارند(بوشهري، 1376: 6-345). بر پايه اين اصول و همچنين اصول 84، 85 و 86 قانون اساسي اتحاد جماهير شوروي، شناسايي استقلال گرجستان از سوي دولت روسيه بر مبناي اعلاميه آلماتي به معناي شناسايي حاكميت دولت گرجستان بر اوستياي جنوبي و آبخازيا است و از همين رو شناسايي استقلال اين دو منطقه بر پايه اصل «استاپل»، انكار پس از اقرار شناخته ميشود و از اين زاويه نيز اقدامات روسيه در خاك گرجستان بر هيچ مبناي حقوقي استوار نيست.
آن چه قابل اشاره است اينكه يك دولت جديد در حقوق بينالملل در نتيجه چهار فرايند انفصال، ادغام، استقلال و شناسايي وسيع بينالمللي ايجاد ميشود. هيچ يك از موارد فوق در مورد مناطق جدايي طلب اوستياي جنوبي و آبخازيا در گرجستان آنچنان كه روسيه با استناد به موارد حقوقي، سعي در قانوني جلوه دادن اعمال خود در خاك گرجستان دارد صادق نميباشد. به ديگر سخن گرجستان فرو نپاشيده كه واحدهاي آن اعلام استقلال كنند، وضعيت ادغام نيز براي آن صادق نيست، كاربرد استعمار نيز در روابط گرجستان و مناطق جداييطلب به آن مفهومي كه جامعه جهاني مدنظر قرار داده است براي اين منطقه موجه جلوه نميكند. بنابراين مسئلهاي كه دولتمردان روسيه به نسبت ديگر موارد بر آن تأكيد قابل ملاحظهاي دارند و از انگيزههاي زيادي نزد كرملين جهت مانور برخوردار است، تا حدودي به بحث يكسان انگاشتن شرايط اوستياي جنوبي و استقلال آن با استقلال كوزوو از صربستان مربوط ميشود. جالب است که روسیه همین حق را برای چچنیها قائل نشد و آنها را تروریست قلمداد نموده و در سال 1999 به شدت به سرکوب آنها پرداخت.
توجه به این مسئله كه در جنگ پنج روزة قفقاز در سال 2008، روسيه با قدرت توانست گرجستان را به عنوان يك متجاوز به سختي تنبيه نمايد و با فراغ بال و با پرداخت كمترين هزينه، استقلال يك جانبه اوستياي جنوبي را به رسميت بشناسد، هر چند دلايل متفاوت خود را خواهد داشت، ولي روندي است كه در فوريه 2008 با اعلام استقلال كوزوو و حمايت دولتهاي غربي از آن موجوديت حقوقي و مشروعيت اعتباري يافته بود. شايد در فوريه كه كوزوو به طور يك جانبه اعلام استقلال نمود، نمونه بديل و عيني براي مقايسه در بين اعضاي جامعه جهاني براي درك تأثير اين اخلال حقوقي در معاهدات بينالمللي وجود نداشت، لکن در شرایط کنونی، بحران قفقاز اين تصوير خاكستري را در قابهاي شكسته بالاي سر تمام رهبران جهان به نمايش گذاشته است. ظهور کوزوو به عنوان يک کشور مستقل در اوايل سال 2008 ميلادي، پايان يک فرآيند کِسل کننده بينالمللي براي پاسخگويي به فجايع حقوق بشري بود که رژيم ميلوسوويچ در صربستان مرتکب شده بود که در نتيجه آن بيش از نيمي از جمعيت کوزوو را آواره کرده بود.
اما هنگامي كه شمارش معكوس براي استقلال كوزوو از صربستان آغاز شده بود، وزير امور خارجه روسيه اعلام كرد كه شايد استقلال كوزوو آغازي بر پايان اتحاديه اروپا باشد؛ زيرا ميتواند به اقداماتي از اين دست از سوي جمهوريهاي خود خوانده در قلمرو اتحاد جماهير شوروي پيشين بينجامد. روسيه همچنين تهديد كرده بود كه اگر كوزوو اعلام استقلال نمايد، اين اقدام را در برابر كشورهاي غربي به گونهاي تلافي خواهد كرد(يزداني و تويسركاني،1387 :47). روسيه در نخستين موضع گيريها نسبت به اعلام استقلال كوزوو، با استناد به قطعنامه 1244 شوراي امنيت مصوب دهم ژوئن ۱۹۹۹ كه كوزوو را جزئي از خاك صربستان معرفي مينمود، مخالفت خود را اعلام و اين مسئله را بهعنوان نمونهاي از تجزيهطلبي وتهديدي براي ثبات و امنيت منطقه قلمداد نمود. مطابق استدلال روسيه، استقلال كوزوو شرايط را براي كانونهاي بحران ديگري همچون چچن،داغستان و اينگوش در قفقاز شمالي،ترانسدنيستر در مولداوي، ويودينا در شمال صربستان و يا حتي كانونهايي كه شرايط كوزوو را دارند فراهم ميكند. روسيه با اشاره به وضعيت بافت قومي در اسكاتلند، كاتالونيا و باسك دراسپانيا، جزيره كرس در فرانسه و مسائلي ازاين دست، از به خطر افتادن يكپارچگي مرزها كه از زمان جنگ دوم جهاني بر اروپا حاكم بوده سخن راند. به اعتقاد سرگئي لاوروف (وزير امور خارجه روسيه) اين موارد همان چيزي است كه ثبات و امنيت در مناطق مختلف جهان را به خطر خواهد انداخت (نوري،1386 :85).
روسيه همچنین با طرح اين سئوال كه چرا نبايد اوستياي جنوبي كه چندين سال است به لحاظ اختلافات قومي و تبعيض، خواهان جدايي از گرجستان و الحاق به اوستياي شمالي، كه در قلمرو روسيه قراردارد، يكي شوند؟ مي كوشد اين نگراني را براي آمريكا و اروپا نيز نمايانتر کند كه مشكلات قوميِ از اين دست در داخل كشورهاي عضو اتحاديه اروپا نيز وجود دارد و از مدل كوزوو، ميتوان در قضيه فلاندرهاي بلژيك، مجارتباران روماني و اسلواكي، ترك تباران و يوناني تباران در قبرس و غيره هم بهره جست. بنابراين روسيه سعي دارد ضمن آن كه از دامن زدن به مشكلات قومي خود که در حال حاضر در قفقاز شمالي شاهد آن است اجتناب ورزد از مشکلات قومي موجود در شرق و غرب اروپا نيز به عنوان اهرم فشار بهره گيرد.
با عنايت به موارد فوق و اقدامات روسيه در اوستياي جنوبي، دوگانگي استاندارد در رويكرد مسكو به سهولت قابل فهم است. بسياري از تحليلگران با استناد به اظهارات و موضعگيريهاي مقامات روسي بر اين باورند كه حمايت روسيه از تحركات قومي در گرجستان در واكنش به حمايت غرب از استقلال يك جانبه كوزوو صورت پذيرفته است. بر اين اساس افرادي چون «ويكتور مارشال» پس از درگيري روسيه و گرجستان درمقالهاي متذكر شد كه «بسياري ازآمريكائيها نميتوانند درك كنند که استقلال استان پيشين صربستان يعني كوزوو به بروز درگيري ميان روسيه و گرجستان كمك شاياني كرده است.»(Victor,2008: 8). از طرفی در حوزه بالكان روسيه به اين موضوع واقف است كه اتحاديه اروپا و آمريكا در پشتيباني از استقلال كوزوو درصدد گسترش هژموني و پيوند دادن بعضي جمهوريهاي بازمانده و غير مستقل به ناتو هستند تا از اين طريق نفوذ سياسي خود را هرچه بيشتر در منطقه گسترش داده و پايههاي منافع خود را تحكيم بخشند(14 Anderson, 2008:). روسها در تفسير رويكرد جديد خود چنين عنوان ميكنند كه سياست خارجي خود را بر اساس واقعگرايي و مصلحتطلبي طراحي ميكنند و در اين راستا تنها به منافع ملي كشور خويش توجه داشته و ملاحظات اخلاقي و ايدئولوژيك را لحاظ نميكنند؛ اما آن چه قابل ملاحظه است اينكه «رويكرد رقابت توأم با ترس، بيش از رويكرد همكاري توأم با پاداش در سياست خارجي و امنيتي روسيه در حوزه خارج نزديك مشاهده ميشود»(داد انديش،1386: 45). به ديگر سخن دكترين حمله پيشگيرانه و رويكرد امنيتي رقابت توأم با ترس، انعكاس دهندۀ اهداف حياتي و استراتژيك روسيه است. از همین رو، روسيه تلاش ميكند با بهره گيري از ابزارهاي گوناگون از دامنه نفوذ ايالات متحده، ناتو واتحاديه اروپا در حيات حیاط خلوت و حوزه هاي نفوذ سنتي خود بكاهد تا بتواند جايگاه از دست رفته خود را احيا نمايد(Mendelson and Gerber,2008: 140). بنابراين هجوم روسيه به گرجستان در راستاي حمايت از اوستياي جنوبي و تلاش مسكو براي يكسان قلمداد كردن اقدامات اخير خود با اقدامات ناتو در كوزوو در راستاي سياست «دربرگيري» قابل باز تعريف است كه در حقيقت ترجماني از تلاش اين كشور براي احياي جايگاه از دست رفته خود در عرصه سياست بينالملل، بازگشت به جمع قدرتهاي بزرگ و مشاركت در امور بينالملل بر مبناي نظام هزينه- فايده است. یرای روشن شدن اين موضوع، مقايسه شرايط دو جمهوري جدائيطلب در قفقاز و بالكان نیز خالی از فایده نخواهد بود.
6-1. وجوه اشتراكات:
در هر دو مورد رويه استقلالطلبي بر خلاف رويههاي بينالمللي موجود بوده است، زيرا اين جمهوريهاي خودمختار شرايط ايجاد يك كشور را طبق موارد چهارگانهاي كه صراحتاً در حقوق بينالملل بدان اشاره شده است ندارند. در هر دو مورد كشورهاي مادر يعني صربستان و گرجستان، تا قبل از اعلام استقلال عملاً كنترلي بر آنها نداشتهاند و تنها رسماًجزئي از قلمرو کشور خود بودهاند. استقلال آنان ناشي از رقابت قدرتهاي بزرگ جهاني همچون روسيه و آمريكا بوده كه در غير اين صورت نميتوان استقلالي براي آنان متصور بود، كما اينكه جهتگيريهاي سياست روسيه در قبال هر دو جمهوري خودمختار ناشي از رقابتهاي جهاني است. حافظان صلح بينالملل در مناطق مرزي هر دو مورد كنترل اين مناطق را بر عهده داشتهاند. لشکركشي و انجام عمليات نظامي در هر دو مورد باعث وخامت اوضاع در مناطق مذكور گرديده و كشورهاي مادر صربستان و گرجستان ديگر قادربه بازگشت و اعاده حاكميت خود بر اين مناطق نشدهاند. اعلام استقلال هر دو جمهوري جدائيطلب ازسوي پارلمان هايشان صورت پذيرفته و نوعي بدعت را پايهگذاري كردهاند.در هر دو مورد زور بر قوانين برتري يافته و از آنجا كه استقلال آنان در راستاي منافع برخي قدرتها بوده است. قوانين و مقررات بينالمللي به فراموشي سپرده شده است(بابا، 1388 :502). خودمختاري اعطا شده به هر دو جمهوري در سالهاي گذشته توسط رهبران وقت آنها (استالين و تيتو) صورت پذيرفته بود، که به محض محدوديت و يا لغو خودمختاري آنها، بحران در اين مناطق شکل تازهاي به خود گرفت .در اين جا آن چه قابل توجه است، استناد مقامات روسي و اوستي در يكسان انگاشتن استقلال آنها با استقلال كوزوو از صربستان است كه ضرورت پرداختن به تفاوتهاي اين دو مورد را هر چه بيشتر آشكار ميسازد.
6-2. وجوه افتراقات:
در مورد استقلال کوزوو سالها مذاکرات متعددي با شرکاي جهانی و عموماً غربی انجام شد و يک فرآيند ديپلماتيک بسيار متمرکز صورت پذيرفت. در حالي که روسيه با اعلام پيروزي بي بازگشت وارد گرجستان شد که با ادعاي آنها نيز در تضاد است. پيش از دخالت نظامي ناتو، شوراي امنيت، وضع در كوزوو را تهديد نسبت به صلح شناخته بود، اما مخالفت روسيه و چين كار را در شوراي امنيت به بنبست كشاند، كه به دخالت ناتو انجاميد، ولي شوراي امنيت وضع اوستياي جنوبي را تهديدي عليه صلح تشخيص نداده بود تا بر پايه آن اقدامي صورت پذيرد(كالجي، پيشين: 118). بهرغم غير قانوني بودن دخالت نظامي ناتو در كوزوو، اين اقدام ناتو موجبات جدايي كوزوو از صربستان و استقلال آن را فراهم نياورد، بلكه اساساً در راستاي فرو نشاندن بحران صورت پذيرفت. در كوزوو اقدامات نظامي يك جانبه نبود، بلكه از سوي اکثريت كشورهاي عضو ناتو صورت گرفت؛ در صورتي كه در اوستياي جنوبي اقدام نظامي فقط از طرف روسيه منجر به مداخله گرديد. كشورهاي خارجي شهروندن كوزوو را با دادن گذرنامه، شهروندان خود اعلام نكردند. اين در حالي است كه اقدام روسيه در اين راستا در اوستياي جنوبي عملي خلاف رويههاي بينالمللي و رسماً به مثابه الحاق اوستياي جنوبي به فدراسيون روسيه تلقي ميگردد. هيچ كشور اروپائي حتي آلباني – که قرابت نژادی ،زبانی و دینی با اکثریت اهالی کوزوو دارد – خواستار پيوستن كوزوو به خاك خود نشد. فقط چهار كشور روسيه، ونزوئلا، نيكاراگوئه و نيجريه استقلال اوستياي جنوبي را پذيرفته اند، در حالي كه حدود 69 كشور استقلال كوزوو را مورد شناسايي قرار دادهاند. بنابراين با بررسي حقايق موجود، تلاش روسيه براي يکسان قلمداد کردن اقدامات ناتو در کوزوو به عنوان مشابه اقدامات نظامي خود در کشور گرجستان، تا حدودي گمراه کننده و محل تأمل است. ضمن اينکه بايد به اين مسئله نيز اشاره کرد که در پي درخواست مجمع عمومي سازمان ملل متحد در سال ۲۰۰۸ م. ديوان بينالمللي دادگستري[21] در 22 ژولاي 2010 اعلام کرد که اعلام استقلال منطقه کوزوو از صربستان در سال 2008 ميلادي قوانين بينالملل را نقض نکرده است.
نتيجهگيري
روسيه در شرايط خاصي به سر ميبرد. اگر فدراسيون روسيه دچار دگرگوني ساختاري شود يا امنيت آن در حوزههاي سنتي نفوذ، تحت تأثير موجهاي واگرايي قرار گيرد، شاهد گسترش بيثباتي در داخل مرزهاي خود نيز خواهد بود. زماني كه دولتهاي غربي به موازات الگوهاي رفتاري خود در جهت مداخلهگرايي و توسعهطلبي به اقدامات تكميلي بيشتري مبادرت ميورزند، زمينه براي واكنش روسيه به وجود ميآيد، و اين كشور براي بقاء و حفظ هويت خود، چارهاي جز فعالسازي الگوهاي معطوف به موازنه قدرت نميبيند. مسكو با اين اعتقاد كه غرب چه در دهه 1990 م. و چه در سالهاي اخير در روندهاي جاري بالكان و پشتيباني از استقلال يكجانبه كوزوو، هيچگاه ملاحظات و منافع آن كشور را مورد توجه قرار نداده است، در هشتم اوت 2008 م. با حمله گرجستان به اوستياي جنوبي فرصت را غنيمت شمرد و به بهانه حمايت از شهروندان اوستي و مقابله با جنایتهای نيروهاي گرجي علیه روسهای مقیم اوستیای جنوی، در منطقه خودمختار اوستياي جنوبي با هجوم گسترده به گرجستان، تلاش نمود با اين نمايش قدرت، غرب را وادار به شناسايي جايگاه روسيه در پهنه جهاني و دست كم برتري آن كشور در حوزه پيراموني خود نمايد.
در اين راستا روسيه به دفعات انگيزههاي سياسي خود را در پوشش معاهدات حقوقي قرار داده، از حق دفاع مشروع براي خود و حق تعيين سرنوشت براي اوستياي جنوبي سخن ميراند، و كشته شدن پاسداران صلح روسي را عملي خلاف موازين حقوق بينالملل تلقي ميكند. در همين ارتباط مسكو معتقد است جامعه بينالمللي اين حق را به روسيه داده است كه بر مبناي يك شريك در فرآيند صلح، از انجام هرگونه عمل تجاوز كارانه ممانعت به عمل آورد و براي پايان بخشيدن به اين وضع، دست به دخالت نظامي بزند. اما به نظر ميرسد عاملي كه بيشترين نقش را در رويكرد نظامي روسيه در گرجستان به همراه داشته است، عدم رضايت مسكو از استقلال يك جانبه كوزوو و حمايت همه جانبه دولتهاي غربي از اين روند در حوزه بالكان است. افزون بر این موارد، یکی از مهمترین دلایل ناگفته روسیه برای مداخله در اوستیای جنوبی و آبخازیا نارضایتی مسکو از عملکرد دولت ساکاشویلی در برخورد با منافع روسیه بوده است که از سال 2003 و پیروزی انقلاب رنگی در گرجستان، مسکو با تفلیس دچار مشکل شد. از طرفی عمدۀ استدلالات روسيه را ميتوان تأكيد بر قطعنامه 1244 شوراي امنيت دانست كه كوزوو را بخشي از قلمرو صربستان معرفي مينمود، و بر همين اساس دخالت نظامي ناتو در بحران كوزوو را عاملي براي يكسان قلمداد كردن اقدامات نظامي خود درخاك گرجستان برميشمرد. مطابق استدلال روسيه، رسميت بخشيدن به استقلال كوزوو سنگ بناي اخلال در معاهدات بينالمللي تلقي شده و موجبات گرایشهای گريز از مركز مناطق مشابه را سهولت ميبخشد. لكن اقدامات تحريك آميز روسها در اوستياي جنوبي در راستاي تحقق بخشيدن به تجزيهطلبي و متعاقب آن حمله به گرجستان و شناسايي استقلال آن خلاف اين ادعاي كرملين را ثابت ميكند.
فهرست منابع
الف) فارسی
– آرميتاژ، ريچارد و جوزف ناي (1388)، واکاوي قدرت هوشمند، تهران: نيروي مقاومت بسيج، معاونت فرهنگي – اجتماعي.
– آسايش زارچي، محمدجواد (1374)، بررسي مشكل كوزوو در يوگسلاوي، تهران: موسسه اطلاعات.
– آقايي، بهمن (1378)، فرهنگ حقوقي بهمن، تهران: كتابخانه گنج.
– احمدي، حسين (1387 الف)، چکيده مجموعه مقالات همايش ملي جنگ اوستياي جنوبي، تهران: مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 28 مهرماه.
- احمدي، حسين (1387ب)، «چالشهاي قومي در قفقاز»، فصلنامه مطالعات آسياي مرکزي و قفقاز، سال هفدهم، شماره 63.
– افشردي، محمدحسين (1383)، ژئوپليتيك قفقاز و سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، تهران: انتشارات دانشکده فرماندهي و ستاد عالي جنگ.
– امیدی، علی و مسعود رضائی (1390)، «ملاحظات حقوقی جنگ روسیه و گرجستان»، فصلنامه تحقیقات سیاسی و بینالمللی، سال سوم، شماره 6، بهار.
– اميدي، علي (1385)، «ابعاد تجزيهطلبي در اوستياي جنوبي و آبخازيا»، فصلنامه مطالعات آسياي مركزي و قفقاز، سال 15، شماره 56، زمستان.
- اميدي، علي (1387)، «ابعاد بينالمللي بحران گرجستان و آثار آن بر منافع ملي ايران»، اطلاعات سياسي اقتصادي، سال بيستودوم، شماره 2-251، مرداد و شهريور.
– اميراحمديان، بهرام (1383)، «تحولات گرجستان در صحنة ژئوپلتيك قفقاز»، فصلنامه مطالعات آسياي مركزي و قفقاز، سال دوازدهم، شماره 45، بهار.
– بابا، علياکبر (1388)، «مقايسه تطبيقي استقلال جمهوريهاي خودمختار آبخازيا و اوستياي جنوبي با استقلال کوزوو»، فصلنامه سياست خارجي، سال 23، شماره دوم.
– برانلي، ايان (1383)، حقوق بينالملل در واپسين سالهاي قرن بيستم، ترجمه صالح رضائي پيش رباط، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي.
– بوشهري، جعفر (1376)، مسائل حقوق اساسي به انضمام قوانين اساسي فرانسه، آلمان، انگلستان، آمريكا و شوروي، تهران: نشر دادگستر.
– بهشتيپور، حسن (1386)، «پيامدهاي استقلال يكجانبه كوزوو»، همشهري ديپلماتيك، شماره 23، اسفند.
– جعفري، احمد (1380)، ريشههاي بحران كوزوو و دخالت نظامي ناتو، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي.
– حاتمي، تورج (1381)، منافع روسيه و آمريکا در آسياي مرکزي و قففاز، تهران: انتشارات خورزن.
– دادانديش، پروين (1386)، «سياست امنيت ملي روسيه در قرن21»، همشهري ديپلماتيك، ش23، اسفند.
– زرگر، افشين و محمدرضا مجيدي (1382)، «اوستيها زمينهساز اختلافاتي ديگر در قفقاز»، فصلنامه مطالعات آسياي مركزي و قفقاز، سال يازدهم، ش43، پائيز.
– شفيعي، نوذر و مسعود رضائي، (1389)، «مولداوي و بحران خاموش ترانسدنيستر»، دو ماهنامه تحولات ايران و اوراسيا، ايراس، شماره 29-28، فروردين و ارديبهشت.
– شفيعي، نوذر و مسعود رضائي (1390)، «جنگ روسيه و گرجستان؛ زمينه و محرکهاي اثر گذار»، دوفصلنامه مطالعات اوراسياي مرکزي، سال چهارم، شماره 9، پائيز و زمستان.
– فلسفي، هدايت الله (1369)،«شوراي امنيت و صلح جهاني»، مجله تحقيقات حقوقي، دانشگاه شهيد بهشتي، شماره8، پائيز و زمستان.
– قوام، عبدالعلي (1385)، اصول سياست خارجي و سياست بينالملل، تهران: انتشارات سمت، چاپ دوازدهم، تابستان.
– كرمي، جهانگير (1382)، «سياست خارجي روسيه: مشكل تعريف منافع و رفتارهاي متناقض»، فصلنامه مطالعات آسياي مركزي و قفقاز، شماره 41، بهار.
– كرمي، جهانگير (1386) ، «نگاه مسکو به مسايل امنيتي و بينالمللي »،همشهري ديپلماتيک، سال دوم، شماره هجدهم، مهر ماه.
كوزهگر كالجي، ولي (1387)، «نگاهي به بحران اوستياي جنوبي و هجوم روسيه به گرجستان»، اطلاعات سياسي اقتصادي، سال 23، شماره 4-253، مهرو آبان.
– نوري، عليرضا (1386)، « سياست روسيه در مورد استقلال كوزوو» ، همشهري ديپلماتيك، ش22، بهمن.
– يزداني، عنايتالله و مجتبي تويسركاني (1387) ، «جنگ سرد دوم در هاتلند تازه: ژئواستراتژي قدرتها در پهنه ژئوپليتيك درياي مازندران – خليج فارس»، اطلاعات سياسي اقتصادي، سال23، شماره 8-257، بهمن و اسفند.
– بینا، (1391) متن کامل حکم سیاست خارجی پوتین، ایراس، 7 تیر، کد خبر: 24563
http://www.iras.ir/vdcjtie8.uqexmzsffu.html
ب) انگليسي
– Anderson, J (2008), “Medvedev -Good or Bad for Russian’s Neighbors“? December11, at: http://Soc.Caltare.baltic/msg/50b.5/032694=clank&cd=35
– Burns, Robert, (1999) “U.S., Russia Sign Kosovo Peace Plan”, Associated Press, Jun 18, at: http://www.apnewsarchive.com/1999/U-S-Russia-Sign-Kosovo-Peace-Plan/id-
-Chan, Samuel, (2088), “Showdown in the Caucasus“, at: www.rsis.edu.sg/publications/Perspective/RSIS0872008.pdf
-Fukuyama, Francis (1992), The End of History, NewYork: NewYork University Press.
– Kim, Julie and Steven Woehrel (2008), Kosovo and U.S. Policy: Background to Independence, CSR Report for Congress.www.fas.org/sgp/crs/row/RL31053.pdf
– Mendelson, Sarah and Gerber, Theodore (2008), “US and Them: Anti American views of the Putin Generation, Anti American Views of the Putin Generation”, The Washington Quarterly, at: www.twq.com/08spring/socs/08spring-mendelson.pdf.
– Rosenau, James (1971), The Scientific Study of Foreign Policy (New York: The Free Press Londen: Collier, Macmillan Limited)
– Victor, Marshall. J (2008), “Russia, Georgia and Kosovo Connection“, at: www.independent.org/nesroom/article. asp? Id=2301
– Kallaba, Pëllumb and Ferati, Violeta, (2012), Mapping the UNSCR 1244 Legacy in Post-Independence Kosovo: Between Contestation and Recognition, Kosovar Center for Security Studies,
Abstract
Contradictory of the Russia’s Policy in South Ossetia’s independence and Kosovo
The present article foments to the question of action and dynamisms in the perimeter of international and precinct of Russia, comprising political tactics and security in its backyard, and in its explaining the reasons and roots of considering the upheavals of the Kosovo and Southern Ossetia and the same on the part of Russia, emphasizes on that point that the nationhood of Kosovo from Serbia has fomented to motive of reviving the influence of Russia in the suburban areas. The objection of Russia regarding nationhood of Kosovo is acceded as objection toward limitation in territorial perimeters and not taking part of that country in international management. Moscow regards the attraction of ongoing countries as penetration in its traditional domain on the part of USA and European countries in Western institutions namely NATO and EU regards as a hamper in the way of materialization of super power of Russia and following the policy of encompassing of that country from West.
Consequently; Moscow for reasoning its attacking to Georgia in August 2008 has attempted to compensate the army of NATO for stopping the Albanians of Kosovo as it did the same in the zone of Georgia.
Keywords: Russia, Southern Ossetia, Kosovo, Separatism, International laws
[1] . استادیار دانشگاه آزاد شهرضاahmadi@iichs.org
[2] . کارشناسارشد روابط بینالملل دانشگاه آزاد شهرضاmsd.rezaei@yahoo.com
http://www.un.int/russia/new/MainRoot/docs/of ewes/080808/news20html
.[20]اصل استاپل «Stopple» يا اصل ممنوعيت انكار پس از اقرار قاعده اي است در حقوق بين الملل كه بر پاية آن اشخاص و دولت ها نمي توانند مطلبي را كه بيشتر پذيرفته اندانكار كنند يا منكر حقايقي شوند كه قبلاً خودشان به وجود آنها گواهي داده اند. نك به: بهمن آقايي (1378) فرهنگ حقوقي بهمن، تهران، كتابخانه گنج، ص 506.